تولد دو سالگی (+ 22 و23 ماهگی عقب افتاده)
سلام نفس مامان، عشق مامان، همه زندگی مامان، تموم بهانه برای هستی مامان، الهی که من قربونت بشم..............
نهم اردیبهشت دومین سالروز تولدت بود و شما به لطف خدا و زحمات فراوان من و بابا و مامان جون و آلدالی دو ساله شدی. ان شالله تولد 120 سالگیت فرشته ی من.....
قرار بود برات یه تولد مفصل تر با حضور دوستهام و اقوام دورتر بگیریم و از مدتها قبل تو ذهنم برنامه ریزی هاش رو هم کرده بودم، اما.... اما به دلیل فوت نابهنگام پسرخاله عزیزم با اینکه مامان و خاله گفتن اصلا از تولد گرفتن برای ایلیار ناراحت نمیشن ولی هر کاری کردم خودم نتونستم خودم رو راضی کنم تا 8 روز بعد از چهلم پسرخاله ام، یه جشن مفص راه بندازم، برای همین یه مهمونی کوچیک خودمانی ترتیب دادیم و اگه عمری باقی باشه ان شالله برای سال دیگه برنامه میچینیم.
نازگل مامان هزار ماشالله دیگه برای خودت آقایی شدی، علی رغم همه شلوغی هات خواستنی تر و دوست داشتنی تر از همیشه.........
اینم یه عکس از جیگر مامان بعد از حموم......
تموم کلمات رو بعد از ما تکرار میکنی ولی فقط یه جمله میگی" مامان د" ( یعنی مامان بیا) البته همسن و سالهای شما اکثرا کامل صحبت میکنن اما شما یه خورده عقب موندی که مطئنا به زودی جبران میکنی. یکی از کلمه های بسیار مورد علاقه ات " آبااالو" ( آلبالو) هستش که هر وقت با کسی و بخصوص دایی منوچهر داریم صحبت میکنیم میای گوشی رو میگیری و میگی آباااالو، یعنی برام آلبالو بخر، دایی منوچهر هم هر دفعه برات کمپوت آلبالو و عمه شیما هم برات آلبالو خشک میگیرن که دستشون هم درد نکنه.
هر وقت هرجا ساعت میبینی میگی " بیر" یعنی ساعت یکه، که اونم از مامان جون یاد گرفتی، یعنی یه جورایی برای شما همیشه ساعت یکه!!!!
دیگه بگممممم....... همه اعضای بدنت رو نشون میدی، همه ما رو با اسم نشون میدی ، همه دختربچه ها میگی بایان ( باران)و به همه پسربچه ها میگی هم ( مهیار) و به همه مردهای جوون هم آلدالی که باید در وصف عشق بی مثال شما و آلدالی به یکدیگر باید بدیم یه منظومه شعر هزار مثنوی بنویسند
به خدا بعضی روزها اونقدر آلدالی آلدالی میکنی که دیگه کلافه میشیم، تا گوشی زنگ میخوره میگی آلدالی؟، آیفون خونه رو میزنن میگی آلدالی؟، آسانسور طیقه ما وایمسته میگی آلدالی؟، میخوایم بریم بیرون میگی آلدالی؟ و همینجور هزاران آلدالی دیگه....... اونقدر که منوچهر بهت محبت میکنه و تا حالا تو رو یه دعوای کوچیک هم نکرده شدیدا وابسته اش شدی و جاشون با مامان جون عوض شده چون دیگه این اواخر مامان برای بعضی خرابکاریهات دعوات میکنی میری به آلدالی پناهنده میشی، منم که بکلی تو خونه مامان اینها اصلا به حساب نمیاری..... ای آدم فروششش.......
دیگه بگم از شلوخی هات...... وای وای وای........ امان از دست این آقا ایلی شیطونه......
هر چی دم دستت بیارو از تو کشو ها و کابینت ها میریزی بیرون و میندازیشون تو ظرفشویی و یا تو لباسشویی، اون روز بعد از شستن لباسها یه نمکدون توشون پیدا کردم! و اگه دفعه بعد به دقت قبل شستن لباسها رو وارسی نکرده بودم کنترلهای تلویزیون رو هم شسته بودم! به شدت به روی زمین ریختن شیر علاقه داری و بدون استثنا یه کم ته شیشه شیرت نگه میداری تا به خورد فرشها و سرامیکهای من و مامان بیچاره ام بدی.... به خدا از شامپو کردن فرشها خسته شدم الحق که اسمهایی که بابایی روت گذاشته برازندته " شپل شوربا و هپل مپل) یعنی به شدت به کثیفی و بی نظمی علاقه وافر داری، به بهم ریختن سفره با دراز کردن قاشق به بشقاب ما، خرد کردن نونهای سر میز و ریختنشون روی زمین، تیلیت کردن نون توی آب و می مالینشون این ور و اون ور ، انداختن چیزی که از طعمش خوشت نیومده و یا اومده اما دلت هوس بازی کرده از دهنت روی زمین و خلاصه همین جور بگیر و برو، به خدا بعضی روزها واقعا خسته میشم اما برا همینه که میگن بهشت زیر پای مادران است دیگه مکه نه؟؟؟...............
بگذریم....فعلا فکر کنم تا همین جا کافیه تا سرتون رو بیشتر از این درد نیاوردم.
بریم سراغ عکسهای تفلدت.........
فندک مامان انصافا تفلد خوشگلی شده بود با تم " پو" که همه تزییناتش رو خودم انجام داده بودم
من و مامان و بابا و آلدالیییییییی و ایلی بالا تاج به سر
عمو مهدی که داره داماد میشه و همین فردا داریم میریم عقدشون به همراه عمه لعیا و مامان جون اکرم
ما به همراه خانواده عمه شیما
بازم ما به همراه خانواده عمو جواد
اینم کیک تولد با تم پو ، سفارشی من که بسیار هم خوشمزه بود
اینم دایی منوچهر و بروبکس
که طبق روال مشاهده شده در تمامی عکسها ایلیار در حال داد زدن و فرار کردنه تا نتونیم یه عکس درست و حسابی ازش بگیریم......
اینم از قسمت هدایای تولد............
چادر خونگی ( آپارتمان شخصی ساز) آقا ایلی کادوی بابایی ، که خیلی هم ازش خوشت میاد و همه عروسکهات رو میبری اون تو اما حتما یکی از ما هم باید بیاد اون تو تا تو اونجا بازی کنی....
راستی لباسهای تنت روز تولد هم کادوی ناقابل من به شما بود، و البته یه سی دی اسلاید شو باحال هم از تموم عکسهای خوشگلت که تا الان داری که حدود 10 روز تموم روش کار کردم که انصافا هم فوق العاده و حرفه ای شده بود، اینم از بوسهای به بهت
اینم از دست گل خوشگل همیشگی بابا به محمد به مناسبت روز استاد که همزمان با تفلد ایلیت (ایلیار) بود
wow!!!!!!!!
اینم از ماشین کنترلی بسیار مورد علاقه ایلیار خان، هدیه عمه شیمی
اینم خرسی های کادوی عمو مهدی و بازم عمه شیما
بقیه کادوها هم نقدی بودند که دست همگی درد نکنه