ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

مسافرتهای یک روزه ایلیار به جلفا و سرعین

سلام مامانش فداش........... اوایل اردیبهشت یه بازدید یه روزه سه نفره از جلفا داشتیم که خیلی خوش گذشت آخه شما بگی نگی پسر خوبی بودی و انصافا همکاری کردی اینم عکس خوشگل من در دشت  شقایق جلفا ایلی در سد ارس ایلی و خانواده در قایق سواری در سد ارس که انصافا هر دوتامون( من و ایلی) ترسیده بودیم، آخه قایق خیلی تند میرفت تازه اینجام آقاهه خودش نگه داشت و خودش ازمون عکس گرفت اینم عکسهای مسافرت دو روزه  بازم سه نفره به سرعین اواخر اردیبهشت ماه ایلی و مینیونش در راهمون به سرعین   ایلی در حال سنگ بازی که یکی از بازیهای بسیار بسیار مورد علاقه اش هستش....... آقا خوشگله در ویل...
27 خرداد 1395

عید 1395 و سفر به مشهد با تاخیر

سلام مامانی، خوشگل شیطون من........ عید اومده، عید نورروووووووووووز، یعنی یه سال تازه و یه حس تازه و روزهای تازه و ایشالله اتفاقات خوب و تازه برااااای همه...... عید امسال برنامه چندانی برای دید و بازدید نداشتیم و همون روز اول دید و بازدیدهامون تموم شد  و به سبک تبریز  گردی در ایام زیبای نوروز حال میکردیم اما هفتم فروردین ماه همراه مامان اکرم و میا عازم مشهد مقدس شدیم که قبلا توسط دانشگاه بابایی رزرو شده بود. شب اول رو تو سمنان موندیم و روز بعدش صیح خیلی زود به سمت مشهد حرکت کردیم و حدودهای ساعت 1 ظهر رسیدیم هتلمون و نهارمون رو خوردیم و به استراحت پرداختیم. بعداز ظهر هم رفتیم حرم امام رضا تا شما برای دومین بار مشهدی ایلی...
30 فروردين 1395

ایلیار و مسافرت اصفهان در پاییز

ناناز مامان سلام علیکم، الهی مامان فدات بشه که الان که ساعت 8:30 صبح تو خواب ناز ناز هستی. برای  دیر آپدیت کردن وبلاگت هم هیچ توضیح جدیدی ندارم.....  همون بهانه های همیشگی........ میدونی یکی یدونه من، آخه ایلیار من روز به روز که نه ساعت به ساعت شیطون تر و بامزه تر و دوست داشتنی تر و آقاتر  میشه برای همین هم علاقه اش به لپ تاپ و موبایل بصورت لگاریتمی افزایش پیدا میکنه و اینجوریا میشه که من بدون اجازه آقا ایلی شیطون بلا حتی نمیتونم یه دکمه از اونها رو فشار بدم  و متعاقبش این میشه که نتونم زود به زود عکسهای خوشگلت رو تو دفترچه خاطراتت ثبت کنم  واسه همینه که ساعت 8 صبح نشستم پای لپ تاپ تا بعد از دو ماه بر...
8 آذر 1394

مسافرت شمال

نازدونه، گل گلخونه، ایلی خوشگله  سلام این روزها اونقدر پسر ماهی شدی که فقط فقط تو این پست میخوام از خوبیهات برای دوستهات تعریف کنم.  اواسط مرداد ماه یه مسافرت 3 روزه به شمال داشتیم که خیلی هم به ما . شما خوش گذشت اما مهمترین تاثیر این سفر در خلق و خوی ایلی بالا گذاشته شد، طوریکه بعد از برگشتن ایلی 360 هزار درجه فرق کرده اصلا من یک چیزی میگم شما یک چیزی میشنوید.... دیگه زیاد شلوخی نمیکنه، خونه رو بهم نمیریزه، فرشها رو کثیف نمیکنه، حرف من و بابایی رو گوش میده و داد نمیکشه، با هر چی من و بابا محمدش میگیم دیگه ساز مخالف نمیزنه، وقتی جلوی سوپرمارکت چیزی میخواد و بهش میگیم توی خونه هست قبول میکنه، با بچه ها و خصوصا باران خیلی...
21 شهريور 1394

شازده پسر مامان دردامان طبیعت (سیزده بدر)

سلام نفس مامان، دیدم دیگه کم کم داریم به سیزده بدر سال آینده نزدیک میشیم برای همین دیگه باید زودی عکسهای سیزده بدر امسال رو برات بزارم. فندق ناناز من، امسال با مامان جون اینها و عمه جون شیوا برای بدر کردن سیزده ،رفتیم طرفهای سعیدآباد. با اینکه بعد از برگشتن از سرعین یه کم سرماخورده بودی و نق و نوق و ناله زاری میکردی ولی در حالت کلی بهمون خوش گذشت. اون گلهای وحشی توی دستم که خیلی شبیه گل زعفران بود بابایی برامون چیده بود. وای وای وای چشم مهیار رو دور دیده بودی و داشتی با دفتر مشقش حسابی بازی میکردی، بیچاره مهیار هم از همه جا بیخبر داشت گل بازی میکرد که عکسش رو برات گذاشتم. آخه یکی نیست بگه که عمه سیزده بدر اونم در داما...
25 فروردين 1394

نوروز 1394 و آقا ایلیار

سلام گل گلدون مامان، دومین بهارت مبارک نفس من. ماشالله هزار هزار ماشالله گل پسر من یه چند وقت دیگه داره 2 ساله میشه و روز به روز آقاتر و فهمیده تر و خاستنی تر میشه. فندق مامان حالا برات بگم از ایام عید امسال: همونطور که قبلا برات نوشتم امسال عید چندان حال و حوصله نداشتم و برای همین هم هفت سین نچیدم و برنامه ای هم که رای مسافرت داشتیم روهم کنسل کردیم و کلا به غیر از جند تا دید   و بازدید و یه مسافرت کوچول موچولوی یک روزه به سرعین خونه بودیم. البته به شما چندان هم بد نمی گذشت و توی مهمونی ها چون میدونستی پیش بقیه دعوات نمیکنم کلی بریز و بپاش میکردی و  حرص من و بابایی رو در می آوردی تازه با پسر عمه مهیار هم میونت بد ...
25 فروردين 1394

آقا ایلیار خان در تهران

جونم واست بگه که ایلیار جونم اواخر آبان ماه یه سفر 3 روزه به تهران داشت که به دلیل یه کار پیش اومده در تهران برای بابایی انجام شد که بسی فراوان هم بهمون خوش گذشت.                 نا گفته نماند که این خوش گذشتن عمده اش به خاطر همکاری و مساعدت صمیمانه آقا ایلی صورت گرفت والله همه مامانها میدونن که بدون همکاری نی نی ها مسافرت میشه برا آدم یه........ یک روزی خونه عمه شیوا جونم موندیم که دستشون درد نکنه خیلی زخمتشون دادیم و کلی هم بهمون خوش گذشت . گل پسر با دوربین محمدرضا در دست، در خونه عمه شیوا ایلیار در مغازه کت و شلوار فروشی با کلاه محود رضا و ...
15 آذر 1393

تریپ جدید آقا ایلیار

اینم عکسهای آقا ایلی با تریپ جدید که ملبس به لباس " باب اسفنجی" که دایی منوچهر از تهران براش خریده و کیف جدیدش که خیلی با مزه میشه! گل مامان کنار گل رز حیاط خونمون آقا داماد ایلیاری که مثل اکثر وقتها که موبایلمو میبینه گریه میکنه که بدمش بهش، در حال گریه کردن کنار دخترهای همسایه طبقه بالا مامان جون اینها، از راست به چپ نازلی و نورا، که البته اینم خاطر نشان کنم که از بدو تولد نورا اون رو برای ایلیار نشون کردیممممممممم.... اینم فسقلی هیجان زده من و بابایی اش در نمایشگاه بین المللی تبریز( مبلمان)... اواسط مردادماه  هم یه پیک نیک کوچیک به همراه مامان جون اینها رفتیم سعید آباد که خیلی خوش گذشت مخ...
4 شهريور 1393

مشهدی ایلیار در مشهد مقدس

ایلیار جان اولین سفرش به مشهد مقدس رو در تاریخ پنج شنبه 19 تیر ساعت 2 انجام داد. چون هوا گرم بود و ایلی بالا هم فعلا کوشولو و ضعیف هستش ترجیح دادیم که اینبار توسط تور و با هواپیما به مشهد سفر کنیم و البته دو تا مامان جون رو هم با خودمون بردیم. پروازمون ساعت 2 بود که 2 ساعتی تاخیر داشت و ساعت 4 سوار هواپیما شدیم و شما هم چون از وقت خوابت گذشته بود همش اذیت میکردی و نق میزدی تا اینکه بردمت تا توی نمازخونه فرودگاه بخوابونمت اما همینکه شما خوابیدی اعلام کردن که بریم سوار هواپیما شیم و اینجوری شد که خواب آقا ایلی ناقص شد و تا شب همش نق زدددددد ساعت حدود 7 بعد از ظهر هم رسیدیم به هتلمون در مشهد که 20 دقیقه پیاده با حرم فاصله داشت . بعد از یه...
31 تير 1393