شازده پسر مامان دردامان طبیعت (سیزده بدر)
سلام نفس مامان، دیدم دیگه کم کم داریم به سیزده بدر سال آینده نزدیک میشیم برای همین دیگه باید زودی عکسهای سیزده بدر امسال رو برات بزارم.
فندق ناناز من، امسال با مامان جون اینها و عمه جون شیوا برای بدر کردن سیزده ،رفتیم طرفهای سعیدآباد. با اینکه بعد از برگشتن از سرعین یه کم سرماخورده بودی و نق و نوق و ناله زاری میکردی ولی در حالت کلی بهمون خوش گذشت.
اون گلهای وحشی توی دستم که خیلی شبیه گل زعفران بود بابایی برامون چیده بود.
وای وای وای چشم مهیار رو دور دیده بودی و داشتی با دفتر مشقش حسابی بازی میکردی، بیچاره مهیار هم از همه جا بیخبر داشت گل بازی میکرد که عکسش رو برات گذاشتم. آخه یکی نیست بگه که عمه سیزده بدر اونم در دامان طبیعت! جای مشق نوشتن آخه!!!!!!!!! مهیاری که به حمد و قوه الهی درسهاش رو تو 15 روز تعطیلات ننوشته میخواد روز سیزده بدر بنویسه آخه........!!!!!!
اینم عمه و ایلی بالا در حال جستجو و کندن تره کوهی
ایلی و مامان جون و بابا جون
ایلی و آدالی و در گوشه راست مهیار با لباس آبی در حال رنج و مشقت کشیدن فراوان در راه هدف بزرگ و آرمانی اش کندن چاله و پر کردن آن از آب.............. بیچاره عمه با اونهمه لباس کثیف..............
اینم یه عکس خانوادگی