ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

مسافرت شمال

1394/6/21 14:21
612 بازدید
اشتراک گذاری

نازدونه، گل گلخونه، ایلی خوشگله  سلام

این روزها اونقدر پسر ماهی شدی که فقط فقط تو این پست میخوام از خوبیهات برای دوستهات تعریف کنم.

 اواسط مرداد ماه یه مسافرت 3 روزه به شمال داشتیم که خیلی هم به ما . شما خوش گذشت اما مهمترین تاثیر این سفر در خلق و خوی ایلی بالا گذاشته شد، طوریکه بعد از برگشتن ایلی 360 هزار درجه فرق کرده اصلا من یک چیزی میگم شما یک چیزی میشنوید....چشمکخندونک

دیگه زیاد شلوخی نمیکنه، خونه رو بهم نمیریزه، فرشها رو کثیف نمیکنه، حرف من و بابایی رو گوش میده و داد نمیکشه، با هر چی من و بابا محمدش میگیم دیگه ساز مخالف نمیزنه، وقتی جلوی سوپرمارکت چیزی میخواد و بهش میگیم توی خونه هست قبول میکنه، عینکبا بچه ها و خصوصا باران خیلی مهربون شده و وقتی یه نی نی میبینه میره نازش میکنه و میگه " بیبه ناش" (یعنی نی نی رو ناز کردم)خنده

خلاصه هر چی گفتم از این گل پسر کم گفتم.........

نمدونم تو آب و هوای تالش چی بوده که اینقدر تاثیر مثبت روی ناناز من گذاشته، ولی هر چی که بوده خدا امواتشو بیامرزه که کلی خیال من و راحت کردهخندونکزیبا

اینم چند تا عکس از ایلی در شمال....

علاقه شدید ایلیار به بازی با شنهای دریا و البته بعضی وقتها خوردنشون!!!!!!!!تعجبچشمک

مموشک مامان در حال ور رفتن با گوشی مامان با توپش که عمه لعیا براش خریده بود....

ایلی فندقی در حال دستکاری ماشین بابایی برای روشن کردن نانای ( ضبط)

عسل پسر و مامانش.......عینک

یه عکس خوشگل از آقا ایلیار  همراه با خانواده

ایلیار و عمه لعیا در ماسوله....

جیگر مامان داخل آبشار ماسوله

ایلی و بابایی مشغول آبتنی در دریا ( یکی از کارهای بسیار مورد علاقه ایلیار)

ایلیار و بره های ناقلا

این عکسها هم مربوط میشه به راه برگشت نزدیکیهای سرعین که برای نهار اتراق کرده بودیم. چند متر اون ورتر هم یه گله گوسفند رد میشدن که ایلی با اصرار فراوان رفت تا تماشاشون کنه و کلی ذوق کرده بود. ببعی ها رو نازشون میکرد و میدوید دنبالشون و جمله معروفش یعنی " ببعی ناش" رو تکرار میکرد. خندهخلاصه به چه مکافات و گریه زاری ایلی رو از اونجا دورش کردیم تا ببعی ها بتونن به راهشون ادامه بدن.........

پسندها (7)

نظرات (6)

ــــــدلارامــــــ
21 شهریور 94 18:10
سلام مامانه نینی.ماشالا نینیه نازی دارین منم قراره خاله شم و واسه همین ی وبلاگ واسه نینیه تو راهیمون درست کردم خوش حال میشم ب وبم سربزنی اگرم با تبادل لینک موافق بودین بم خبر بدین ____________دلارام__________
کیان
24 شهریور 94 11:14
ایلیار با این تعریف هایی که مامانی از شما کرده فکر کنم من رو هم باید حتمی یک سفر به تالش ببرنددرود بر ایلیار جون
کیان
24 شهریور 94 11:16
سلام ایلیلر جون درود بر تو با این تعریف هایی که مامانی از شما کرده فکر کنم من رو هم باید یک سفر به تالش ببرند
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
24 شهریور 94 11:47
زندگیست دیگر! همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست، همه سازهایش کوک نیست! باید یاد گرفت با هر سازش رقصید، حتی با ناکوک ترین ناکوکش... اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن! حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد... به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند، به این سالها که به سرعت برق می گذرند....
مامان آروین
29 شهریور 94 8:48
ماشاء الله به ایلیار جون که حسابی بزرگ شده و رفتارش هم عالی شده. امیدوارم همیشه در کنار هم خوش و سلامت باشین.
تک دختر مامانش(kosar)
3 مهر 94 14:00
سلام خاله جان. خوشحال ميشم به منم سر بزنید. دووووووستون دارم.