مسافرت شمال
نازدونه، گل گلخونه، ایلی خوشگله سلام
این روزها اونقدر پسر ماهی شدی که فقط فقط تو این پست میخوام از خوبیهات برای دوستهات تعریف کنم.
اواسط مرداد ماه یه مسافرت 3 روزه به شمال داشتیم که خیلی هم به ما . شما خوش گذشت اما مهمترین تاثیر این سفر در خلق و خوی ایلی بالا گذاشته شد، طوریکه بعد از برگشتن ایلی 360 هزار درجه فرق کرده اصلا من یک چیزی میگم شما یک چیزی میشنوید....
دیگه زیاد شلوخی نمیکنه، خونه رو بهم نمیریزه، فرشها رو کثیف نمیکنه، حرف من و بابایی رو گوش میده و داد نمیکشه، با هر چی من و بابا محمدش میگیم دیگه ساز مخالف نمیزنه، وقتی جلوی سوپرمارکت چیزی میخواد و بهش میگیم توی خونه هست قبول میکنه، با بچه ها و خصوصا باران خیلی مهربون شده و وقتی یه نی نی میبینه میره نازش میکنه و میگه " بیبه ناش" (یعنی نی نی رو ناز کردم)
خلاصه هر چی گفتم از این گل پسر کم گفتم.........
نمدونم تو آب و هوای تالش چی بوده که اینقدر تاثیر مثبت روی ناناز من گذاشته، ولی هر چی که بوده خدا امواتشو بیامرزه که کلی خیال من و راحت کرده
اینم چند تا عکس از ایلی در شمال....
علاقه شدید ایلیار به بازی با شنهای دریا و البته بعضی وقتها خوردنشون!!!!!!!!
مموشک مامان در حال ور رفتن با گوشی مامان با توپش که عمه لعیا براش خریده بود....
ایلی فندقی در حال دستکاری ماشین بابایی برای روشن کردن نانای ( ضبط)
عسل پسر و مامانش.......
یه عکس خوشگل از آقا ایلیار همراه با خانواده
ایلیار و عمه لعیا در ماسوله....
جیگر مامان داخل آبشار ماسوله
ایلی و بابایی مشغول آبتنی در دریا ( یکی از کارهای بسیار مورد علاقه ایلیار)
ایلیار و بره های ناقلا
این عکسها هم مربوط میشه به راه برگشت نزدیکیهای سرعین که برای نهار اتراق کرده بودیم. چند متر اون ورتر هم یه گله گوسفند رد میشدن که ایلی با اصرار فراوان رفت تا تماشاشون کنه و کلی ذوق کرده بود. ببعی ها رو نازشون میکرد و میدوید دنبالشون و جمله معروفش یعنی " ببعی ناش" رو تکرار میکرد. خلاصه به چه مکافات و گریه زاری ایلی رو از اونجا دورش کردیم تا ببعی ها بتونن به راهشون ادامه بدن.........