الیاری و دوست ماچ گیرش عمه شیوا!
خانواده عمه شیوا برای 2و 3 روز تعطیلات مراسم عاشورا اومده بودند تبریز. عمه خیلی از تهران پیغام می فرستاد که اگه بیاد تبریز دیگه از اون ماچهای بزرگ که دفعه پیش میکرد، نخواهد کرد و ایندفعه نوبت گاز گرفتن اون لوپهای توپولوی الیار هستش که آروم و قرار رو ازش گرفته برای همین هم یه دسته نیروی کمکی شامل من و پسرهای عمه تو خونه مستقر شده بودیم تا اگه اوضاع وخیم شد الیاری رو از دست عمه نجات بدیم.
اما برخلاف تصور عمه این بار بسیار ملایم تر از دفعه قبل بود و نه تنها گازت نگرفت بلکه خیلی هم آروم ماچت می کرد. می گفت همینکه آدم تو اون چشمهای ناز و خوشگل و قیافه آروم الیار نگاه میکنه دیگه اصلا دلش نمیاد حتی یه ذره هم اذیتش کنه.
البته الیاری فکر کنم خودت این تدابیر رو اندیشیده بودی و اون فیگور رو به خودت گرفته بودی تا از دست عمه نجات پیدا کنی وگرنه من که جز شیطونی و شلوخی چیز دیگه ای تو اون چشمهای ناز و خوشگلت نمی بینم.
اینم الیاری به همراه محمدرضا و مهیار و توپ مهیار و همچنین فرید پسر عمو باقر
اینم نفرات بالا و توپ دایی منوچهر به همراه آقا رضا شوهر عمه (که برای اولین بار تو رو می دید و خیلی هم ازت خوشش اومده بود) در یک جمع مردانه!