دوازده ماهگی باز هم متفاوت
نازگل من ماچا لله ماچالله " ماشالله" دیگه بکلی پسر بزرگی شدی. یعنی برات بگم از بدو ورود به ده ماهگی این سیر تغییر و تحولات عظیم جسمی و رفتاری در تو پدیدار شده و همین جور به صورت لگاریتمی ادامه داره
اونقدر کارها شیط.نی های جالبی انجام میدی و هر روز نوع و مدلشون رو عوض میکنی که فکر نمی کنم بتونم همشون رو به یاد بسپارو و توی این پست بنویسم . برای همین هم هر کدوم رو جا موند وقتی یادم افتاد توی پست های بعدی برات مینویسم.
اولین تاتی های ایلی بالا
بله ایلیار خان بعد از زحمت ها و مشقات فراوان که در امر " دا دار دورماخ" یعنی ایستادن کشید بلاخره تونست درست 20 روز مونده به تولدش اون پاهای کوچولو . توپولو و با نمکش رو بدون کمک ما به زمین بذاره و راه بره. اون روز صبح از اینکه دیدم بدون ترس دستت رو از روی مبل برداشتی و چند قدمی راه رفتی واقعا متعجب و ذوق زده شدم. ان شالله این قدمهای کوچیک تبدیل بشن به قدمهای بزرگی که در آینده برای رسیدن به موفقیت بر میداری و هیچ وقت در طی کردن این جاده ناهموار زندگی خسته نشن عسلکممم
اما ماجرا به اینجا ختم نمیشد، ایلیار بالا بعد از مطمئن شدن از اینکه برای راه رفتن ترسی نداره شروع کرده به گشتن خونه و ریختن کشوها و کمدها و کابینتهای خونه و هر جای خونه هم کم میاره از چهار دست و پا رفتن کمک میگیره و اون قسمت خونه رو به راحتی طی میکنه تا به مقصدش برسه.
این کابینت ادویه هاست که توش پر از شیشه های کوچیکه که یکی از کمدهای بسیار بسیار مورد علاقه شماست!!!!!!!!!!
البته اگه با شدت و یه کم عصبانیت بهت بگم که به چیزی دست نزنی، فورا برمیگردی و این یکی از نقاط واقعا مثبت نی نی منه
راستی کلی کارهای تازه یاد گرفتی.........................
مثلا با شنیدن صدای آهنگ یا وقتی میگیم " چپان چال" دست میزنی .
وقتی کسی داره میره یا لباس میپوشیم که بریم بیرون و میگیو بای بای کن خیلی با احساس و با تمام وجود بای بای میکنی و دستت رو تکون میدی. اما هر موقع میخوام از این حرکت هات عکس بگیرم با دیدن دوربین همه چی یادت میره و فوری میای جلو تا دوربین رو بگیری
تازگی ها صلوات هم میفرستی و با شنیدن صدای اذان با وقتی کنارت صلوات میفرستیم یه صداهایی درست مثل صلوات از خودت درمیاری که واقعا تعجب برانگیزه و ما رو متحیر میکنه، الهی فدای پسر خوششگل و همه چیز فهمم بشم..........
به تبلیغ " بلا بالا " علاقه بسیار زیادی داری و با شنیدنش هر جای خونه که باشی خودت رو میرسونی و تا تموم شدنش با دقت بهش گوش میکنی و از جات تکون نمیخوری و بعضی وقتها دست هم میزنی. برای همین برات ضبطش کردم و وقتهاییکه خیلی بدقلق میشی برات بازش میکنم که حداقل 3، 4 دقیقه ای استراحت کنم.
ایلیییییی درحال دیدن تبلیغ مورد علاقه اش....
شیطون بلای من هفته قبل هم رفته بودیم تولد دختر عمه باران، که چون خوابت می اومد چندان احوالات خوشی نداشتی و زیاد نق زدی ولی خوب خوش گذشت. تولد باران مبارک.
ایجا هم ایلی بالای من پروانه های باران رو قرض گرفته بود و شده بود ایلی پروانه کوچول موچولوی خودم