ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

فروردین و اردیبهشت 95 با تاخیر

1395/3/6 17:52
509 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صد تا سلام به عسلک خودم..........

الان باز مثل اکثر وقتها زود بیدار شدم تا شما خوابی بشینم پای لپ تاپ تا وبلاگت رو آپ کنمچشمک

قندو عسل مامان این روزها اونقدر تو روزمرگی گم شدم که راستش خودم هم نمیدونم دارم چیکار میکنم ، رسیدگی به کارهای خونه و علی الخصوص راست و ریس کردن ریخت و پاشها و خرابکاریها و شیطونی های شما کاملا وقتم رو گرفته و کمتر زمانی وقت میکنم به خودم و کارهای مربوط به خودم( که یکیش هم آپ کردن وبلاگ شما هست) برسمغمناکغمناکآرام  از هر کی هم میپرسم میگن مادر بودن اینه دیگه..................

شیطونک من شما هم روز به روز بزرگتر و آقاتر و خواستنی تر میشی، در بعضی موارد هم فهمیده و در بسیارررررررررری موارد هم خیلی لجباز تشریف داری، خصوصا وقتی بیرون میریم خیلی اذیت میکنی مدام جلوی اسباب ابزی فروشی ها ، نوشت افزاری ها ، موبایل فروشی ها و هر جایی که چند تا ماشین فلزی گذاشتن ویترینشون ( که ماشالله خیلی خیلی فراوون تشریف دارن) وایمیستی و همش گریه میکنی که از اینا برام بخرین تازه بعضی وقتها از همونی که داری و من برات بردم بیرون و نشونت میدم که ببین عین این رو داری هم میخوای و اصلا حرفم رو گوش نمیدی و با هیچ  زبونی هم ول کن  نیستی، اونقدر ماشین فلزی و ماشین شارژی و انواع و اقسام کامیون و موتور و ....داری که وقت نمیکنی با بعضی هاشون بازی کنی تازه خودمون هم میتونیم یه اسباب بازی فروشی بزنیم...خندهغمناک ولی با این اوصاف بازم نمیخوای قبول کنی که از همه مغازه ها که نمیشه خرید کرد!!!!!!!! خلاصه این قضیه مسئله ای شده برای اعصاب خرد کنی من و بابا محمد در این روزها

حال ااز گله و شکایت گذشته در بسیاری جوانب هم پسر خوبی شدی.....

کلا خوابت مرتب و خوبه و دیگه به جز موارد نادر که مریض هستی موقع خواب شب یا بعد از ظهرت اصلا اذیت نمیکنی

قدت 100 سانتیمتر و وزنت هم 19 کیلوگرم هستش که کلا هر دو تاشون نسبت به سنت خیلی عالی هستن.........( ّآفرین به پسر خوشتیپ و خوش هیکل من...عینکعینکچشمک)

کامل کامل حرف میزنی و انواع اقسام جمله های کوتاه و بلند و در بعضی موارد مورد نیاز (برای کارهای خودت) حتی شعر و داستان هم میگی و حتی در فلسفه بافی هم دستی بر آتش داریخندهبوس  یه مدتی هم هست همه رو با اسم کوچک صدا میکنی به غیر از منوچهر که بهش میگی الدایی... به من میگی مهناز و به بابایی محمد و به میا و بابابزرگ و عمه ها و مامان جون و عموها رو با اسم صدا میزنی، اما هر قت یه کار خاصی داشته باشی که نیاز به جذب محبت ما رو داشته باشه تا اون کار رو برات انجام بدیم ،کلمات مامان و بابا رو میزاری آخر اسممون و با ملاحت خاصی صدا میزنی مهنازززززززززز ماااااااااااااامااااااااااانزیبا و من اون موقع هست که بی اختیار قند تو دلم آب میشه و هر چی بخوای رو انجام میدمخندهچشمکخندونکبغل

اما الی بالا هر کاری میکنم نمی تونم تو رو از شیشه شیرت جدا کنم........غمناکخسته خیلی راهها رو امتحان کردم اما اصلا جواب نمیده..... اونقدر گریه و زاری و التماس میکنی تا دلم به رحم بیاد و برات تو شیشه شیر بیارم، به هیچ وجه هم زیر بار خوردن شیر تو لیوان نمیری.... واقعا نمیدونم چیکار کنم، مامان هم مدام میگه چرا اینقدر این بچه رو اذیت میکنی بزار خوب تو شیشه بخوره وقتش که برسه خودش تو لیوان میخوره میگه خیلی ها آرزو دارن بچه شون فقط اون شیر رو بخوره تو هر چی میخواد باشه، والله خودم هم موندم چیکار کنم......

برسیم به عکسهای این مدت.....

اینم ایلی پسر و آدایی در تعطیلات عید، ادایی را در حال سوپ خوراندن به ایلی مشاهده میکنید..

یه ژست مخصوص و محبوب و معروف ایلیار

ایلیار سرمست از یکی خریدهای تحمیلی  روزانه اش( اتوبوس فلزی و برچسبهای ماشین که علاقه بسیار زیادی بهشون داره)

اوایل فروردین ماه ، من و ایلیار در جلوی خونه همراه با برف سنگین بهاره

اینم ایلی پسر در پارک منظریه، همش میگفت اون ماشین رو هم همراه خودمون ببریمخنده

20 فروردین تولد دختر عمه باران بود اما شما تقریبا از اول تولد تا آخرش خواب بسیار سنگینی فرو رفته  بودی برا  همین هیچ عکسی ازت در تولد بجز این یکی نتونستم بگیرم

اهان...........

اینم دوچرخه گل پسر که تازه براش خریدیم، ولی اصلا برای یاد گرفتن راندنش همکاری نمیکنی و فقط میشینی پشتش و میگی هلم بدین.......غمگینغمگینغمناک

ایلی با دو تا طالبی کوچیک در دست

ایلی داخل انار نورانی شهرک رشدیه....خندونک

ایلی در پارک لاله ها( به مناسبت انتخاب تبریز در سال2018 به عنوان پایتخت گردشگری همه جا رو لاله های بسیااار خوشگل و رنگارنگ کاشتن)

ایلی پسر در پاااااااااااااااااارک بسیااااااااااااااااااااار زیبای باغمیشه

پسر قندی در حال کمک به آقای پدر در بلال پززززززززززیخندونکمحبت

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان آنیسا
23 خرداد 95 7:24
عزیزم ایلیار جون که روز به روز آقاتر و خواستنی تر میشه دوجرخه جدیدت مبارک عزیزم مامانی صبور باشید بالاخره یاد میگیزه چه جوری پا بزنه