ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

ایلیار خوشگل مامان برای اولین بار سرما خورده!

1392/12/7 12:04
499 بازدید
اشتراک گذاری

الیار کوشولوی من اواسط دی ماه برای اولین بار بود که سرما خوردی، خیلی روزهای سختی بود شبها اصلا نمی خوابیدی و اگر هم به خاطر داروها یه کم میخوابیدی مدام ناله و زاری میکردی .

 اون روز شنبه بعد از اینکه از خونه مامان جون اینها برگشتیم خونه، شب موقع خواب سرفه های خفیفی میکردی ولی وای از صبح اوضاع بدتر شد و عطسه و سرفه و آبریزش بینی و ... داشتی. نمی دونم این سرماخوردگی  از کجا پیداش شد آخه ناناز مامان من تا اونجایی که میتونستم جوانب احتیاط رو رعایت میکردم و خیلی مواظبت بودم تا یه موقع مریض نشی، اما خوب انگاری سرما خیلی دوست داشت که شما بخوریش! همش تقصیر این هوای سرد تبریز که دست هم از سرمون بر نمیداره، بابا دیگه چه خبره هوا هم میشه ١٥-، ١٣- اونم یک ماه تماممم!!!! 

خلاصه شب بعد از اینکه بابایی اومد بردیمت دکتر و داروهاتو گرفتیم.

اما الیاری درد سرماخوردگی شما یک طرف و درد دادن شربت ها به شما هم یه طرف. شدیدا برای خوردن شربت هات مقاومت میکردی ، لبهاتو محکم به هم میچسبوندی و مدام گریه و دادو فریاد میکشیدی تا بلکه ما دلمون به رحم بیاد و از دادن داروهات منصرف بشیم اما خوب از اونجایی که حتما برای رفع چرک گلوت باید آنتی بیوتیک هات رو میخوردی من و بابایی با همکاری هم یکیمون دستها و سرتو میگرفت تا تکون نخوری و اون یکی به زور دهنت رو باز میکرد و قاشق رو میبرد توی دهن کوچیکت!!!اوه اواسط هفته اونقدر گریه و بی تابی میکردی که مامان جون اومد پیشمون و دو روز موند خونمون تا ازت پرستاری کنه و مواظبت باشه تا خوب بشی. از مامان گلمممممممم خیلی ممنونم آخه خیلی برای من و حالا هم برای پسرم زحمت میکشه.ماچماچ

خلاصه فیندیق من چند روزی گذشت گذشت و تغییر زیادی در حال شما پیدا نشد به همین خاطر دوباره شنبه بردیمت دکتر و یه سری داروی دیکه برات گرفتیم و دویاره روز از نو و روزی از نو، من و الیار و بابایی و دواها.................اوه

اما خدا رو شکر الان که دارم وبلاگت رو آپ میکنم حالت کاملا خوب شده، داروهات رو تقریبا خوردی و تموم کردی و سرفه هات هم قطع شده، از این بابت خیلی خوشحالم نازگلممژهبغلبغل

ولی واقعا سرما خوردگی نینی خیلی سخته، آدم دلش میخواد صد بار خودش سرما بخوره و مریض بشه ولی نینی کوشولوش یه بارم مریض نشه. آخه بدنش  و حساس و آدم نمی دونه کجاش درد میکنه و چه جوری باید تسکینش بده. چند باری به همین خاطر گریه کردم آخه تحمل نداشتم بی تابی و بیحالی نازپسرم رو ببینمافسوس

اما ان شالله به کمک خدا دیگه مریضی الیارم رفع شد و منم سعی میکنم خیلی بیشتر مراقبت باشم تا دیگه اذیت نشی عزیز دل مامان. و اینکه امیدوارم هیچ وقت هیچ نی نی سرما نخوره تا مامانش مثل من غمگین و ناراحت بشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)