ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

هفته سوم و چهارم

1392/11/2 12:43
316 بازدید
اشتراک گذاری

الیاری و بابایی

این عکسهارو روز 31 اردیبهشت ( خونه مامان جون بودیم) یعنی همون روز تولد من ازت گرفتیم که بابا محمد بدون اطلاع یه کیک خوشگل برامون گرفته بود و یه جشن تولد کوچولو و خوشگل همراه نی نی ام برام گرفت. همیشه برای محبتهای بی اندازه اش ازش بی اندازه ممنونم. نگاه کن کیکم رو.....از خود راضی

بعد از 12 روز نقل مکان کردیم خونه مامان جون. اونها هم برای بدنیا اومدنت و تشریف فرماییت به خونشون برای اولین بار برات گوسفند قربانی کردند. واقعا دستشون درد نکنه شرمنده مون کردند.

بیست روزی خونه مامان بودیم و انصافا مامان و کلی هم بابا تو نگهداریت خیلی کمکم می کردن. یه شب تا ساعتهای 3 صبح بابا تو رو توی بغلش تکون داد تا بخوابی و من اذیت نشم. برا همین از برگشتن به خونمون می ترسیدم. اما خوب، دیگه هم نمی خواستم بیشتر از این زحمتشون بدم و هم می خواستم خودم یاد بگیرم چه جوری نگهت دارم. برا همین علی رغم اصرارهای شدید مامان و بابا برا موندن توی اونجا 10 خرداد بود که برگشتیم خونه.

الیاری از این روزها نپرس که خیلی سخت گذشتن روزها اکثرا بی تابی میکردی و شبها هم که وای وای اصلا نمی خوابیدی همینکه ساعت از 11 شب می گذشت شروع می کردی بدون علت به گریه کردن اصلا نمی شد بفهمی دلیل گریه ات چیه هر کاری میکردیم آروم نمی شدی. رفته رفته هم ساعت خوابت می کشید عقب. روز بیستم بود که دیگه شب تا صبح رو کلا بیدار موندی  و فکر کنم اوایل صبح نزدیکای ساعت 6 خوابت برد. دیگه واقعا از رمق افتاده بودم، فکر میکردم حتما یه دردی چیزی داری که اینقدر بیتابی می کنی .

ساعت 9 هم از خواب بیدار شدی و باز شروع کردی به گریه کردن، با اینکه جمعه بود ولی بردیمت دکتر و بعد از کلی گشتن برا دکتر و موندن توی نوبت بلاخره نوبت ما شد. دکتر که اونهمه استرس و نگرانی ما رو دید خندید و گفت: این مسئله طبیعی و تو خیلی از نوزادان اتفاق می افته که بهش میگن "کولیک"، اگه خوش شانس باشین تا 3 ماهگی و اگر هم بد شانس باشین تا 2 سالگی باید با این موضوع کنار بیاین.

دیگه به خودم تلقین میکردم که شبها خوابی در کار نیست و باید خودم رو آماده کنم، البته بگم که بابا محمد هم تو خیلی شبها بیدار موند و ازت مراقبت کرد تا من کمی استراحت کنم. واقعا ازش ممنوووووووووونم.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

اعظم مامان زهرا
28 آذر 92 11:46
خاله قربونش بره.دختر منم 31 اردیبهشت 92 بدنیا اومده. ممنون ک منو دعوت کردین