ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

پانزده ماهگی و شانزده ماهگی

1393/5/9 18:33
638 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیار قند عسلم دو ماهه دیگه هم گذشت و شما دو ماه بزرگتر شدی. این دو ماه برای ما بزرگترها که رشدمون متوقف شده( یعنی در واقع به سوی پیری در حرکتیم!!!!) میشه گفت زمان چندان زیادی به حساب نمیاد اما برای شما نی نی ها زمان زیاد و متحول کننده ای هستش!

از وقتی که از مشهد برگشتیم تغییرات زیادی کردی، مثل همون مسافرتمون به سرعین در عید نوروز که یهو بکلی متحول شدی و چند روز بعد شروع به راه رفتن کردی...... انگاری مسافرتها تاثیر بسزایی روی جهش رشدی نی نی ها دارند................

بله ناز پسرم، اینجوریهاست که شما رفته رفته بزرگتر و شیطون تر میشی و دیگه هر روز که نه هر ساعت یه کار تازه انجام میدیییییییی.

  دیگه بدون وجود بالش هم زیر پات از روی مبل و یا بغل تخت بالا میری و به راحتی هم به پشت برمیگردی و ازشون میای پایین. اکثرا هم شیرت رو به دندون میگری و میری بالای مبل تکیه میدی بهش و شیرت رو میخوری بعضی وقتها هم میری سر جات دراز میکشی و شیرت رو میخوری و همیشه هم یه کم ازش نگه میداری تا باهاش بازی کنی و مبلها و فرشهای من بیچاره رو کثیف کنی!!!!!! مثل قدیمها هنوز هم بالش کوچولوت دوست محبوب شماست و تا از خواب بیدار میشی بالشت رو بغل میکنی و با یه لبخند  خوشگل که من عاشقشم، آروم و بی سرو صدا میای وایمیستی جلوی در اتاق و بهمون نگاه میکنی و لبخند میزنی تا صدات کنیم بغلمون و شما هم بدویی بیای بلخ مامانی یا بابایی. خیلی خیلی این جور از خواب بیدار شدنت رو دوست دارم، یعنی اصلا یه جورایی عاشقشم..................

دیگه به غریبه ها اخم نمی کنی و کلی هم خصوصا اگر مثل شما نی نی باشن کلی ذوق میکنی و میدوی کنارش تا بغلش کنی ( البته بعضی وقتها هم یه کوچولو آخشون میکنی!!!!) و از این به بعد مونده به اون نی نی که خوش اخلاق باشه و باهات دوست بشه و یا......  برای همین هم توی محوطه بازی بچه ها توی پارک سر از پا نمی شناسی و اونقدر ذوق میکنی که به زور و زحمت فراوان از اونجا برمیگردونیمت

ایلی بالا در محوطه بازی نی نی ها ...

اینم ایلیار در پارک ولیعصر، که همش سعی میکردی آب فواره رو بگیری و بسیار هم بهت خوش میگذشت، همه هم شما رو نگاه میکردن که وای وای چه پسر شیطونی.....خندونکبدبو

 

خواب شبت هم کلی نرمال شده البته اگه این دندونها بزارن، راستی عشق مامان دندون هشتم یعنی چهرمی از بالا رو هم پس از چند روز تب ملایم و البته کثیف کردنهای پوشک فراوان بلاخره درآوردی.هورااااااااا هورااااااا  

  اما عوضش دیگه اصلا مثل وقتهایی که کوشولو و توپولو بودی غذا نمی خوری و به قول عمه شیما فقط با مایعات ( شیر و آب و چای) روزگار میگذرونی. امیدوارم هرچه زودتر میلت به غذا برگرده آخه اگه اون توپولوهات از روی صورتت برن من چه گلی به سرم بگیرم آخههههههه

تو پانزده ماهگی هم بردیمت مرکز بهداشت برای کنترل قد و وزن. ماچالله ماچالله شدی 85cm و 13kg . بزرگ شدن قدت که کاملا با چشم غیر مسلح هم قابل رویت هستش..........خانم پرستارت که همون دختر استاد من هستش خیلی خیلی از روند رشدت راضی بود و با اینکه بهش گفتم زیاد غذا نمی خوری با شوخی بهم گفت حتما ایلیار دور از چشم شما میره از کمد "قا قا" میخوره چون کاملا قد و وزنش عالیه!!!!!!!! البته شایدم راست میگه ایلی بالا، شاید وقتهایی که میری سر کمدها و کابینتهای من بیچاره تا بهمشون بریزی یه دلی هم از غزا درمیاریییییییییییییی

ایلیاری خودت هم میدونی که روز به روز بزرگتر و شیطون تر میشی و دیگه یه مولکول توی خونه هم نیست که از دست بازیگوشی های شما در امان باشه مگر اینکه در ارتفاع 2 متر به بالا قرار بگیره!!! چئن به ارتفاعات کمتر از اون با تلاش و زحمت فراوان و با بلند کردن پاها تا اونجایی که میتونی و یا رفتن روی بالش دستت رو میرسونی و دیگه بقیه ماجرا..............

راستی نازگل من، بوس هم میکنی، البته باید من یا بابایی تو رو برای بوس کردن یکی دیگه بفرستیم و الا خودت هویجوری یکی رو بوس نمیکنی. مثلا بگیم ایلیار برو دایی رو بوس کن شما هم با ناز و عشوه و قدمهای آروم به سمت شخص مورد نظر روانه میشی و بعد دهنت رو یه کم باز میکنی و با یه صدای دوست داشتنی " آآآآآآ" میچیبونی روی لپش و یه اثر خیس کوچولو اونجا باقی میزاری، وای که عاشق این بوس بوس هاتم  عشق من.............

تا یادم نرفته ایلیاری اینم بگم که به شدت به بازی " جلدیم جلدیم" یا همون " بدو بدو " علاقه مندی و میای با شیطنت جلوی من وایمیستی و بهم نگاه میکنی تا یهو بهت بگو " جلدیمااااااااااااااااااااا" یعنی " اومدمهاااااااا" و شما هم زود و با سرعت هر چه تمام تر بدویی سمت رختخوابت و اونجا قایم بشی. اگه من بیام سمت رختخوابت زود پا میشی و میدویی سمت پذیرایی اما اگه نیام پیشت بالشت رو میگیری جلوی صورتت و دوباره میای نزدیک من تا با یه حرکت کوچولوی من دوباره فرار کنی سمت رختخوابت. این بازی محبوب رو شما در خونه مامان جون با مامان من و در خونه مامان اکرم با عمه لعیا انجام میری که کلی بهت خوش میگذره، اما پنجشنبه هفته قبل دویدی سمت سینی چای و استکانها رو شکستی که خدا رو هزاران مرتبه شکر چیزیت نشد آخه عمه لعیا زودی دوید و از اونجا برت داشت. خوب فندق مامان یه کم مواظب باش دیگه

ایلیاری در کنار عکس خودش و بابایی

اینم یکی از بازیهای جدید و مورد علاقه آقا خوشگله!! بازی با آبپاش تا تموم کردن تموم آب توش و خیس کردن کلی لباسها.......... البته تو این عکسها سفره رو هم به هم ریختی!چشمکچشمک

 

اینم عکسهای ایلیار بالام در کارخانه عمو مهدی

ایلیاری و بابایی و آرمان و باران به همراه طاووس عمو مهدی که در پشت زمینه عکس قابل مشاهده است

اینجا هم عمو مهدی گذاشتت توی کمدش...

*******قابل توجه*******

ایلیار فرفری شلوغ با اینکه هنوز شلوغ هست اما دیگه فرفری نیست چون دایی منوچهر بعد از اتمام سربازی اش در اوایل مرداد ماه و برگشتن به خونه پروژه کوتاه کردن موهای آقا شور را عملی کرد. خدا میدونه با چه مکافاتی موهات رو کوتاه کردیم آخرش هم نتیجه کار شد یه زمین چمن که توسط یه فرد بسیار ناشی حرس شده!!!!!!!!!!خندونکخندهخندونک آخه همش بر میگشتی پشت سرت تا قیچی رو بگیری و از صدای موزر هم به شدت میترسیدی، حالا حساب کن با این اوصاف چه جوری راضیت کردیم یه جا بشینی....خستهخسته ببین مثلا قاب عکس رو دادم دستت تا بلکه چند ثانیه ای مشغول بشی و کمتر نق بزنی!

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)