چهل روزگی
اونقدر منتظر این روز بودیم که نگو. آخه همه میگفتن بعد از چهل روزگی نی نی کلی وضع و اوضاش بهتر میشه، برا همین ما هم برا رسیدن این روز لحظه شماری میکردیم طوری که انگار قرار بود تو این روز معجزه ای اتفاق بیافته و یهو تو عوض بشی و شبها کلا بخوابی و روزها همش بخندی و بازی کنی!!!!!!!
اما دریغغغغغغ، این روز و شبش هم گذشت و تو .....
این روز مامان و منوچهر و ابا (مامان بزرگ من) اومدن پیشمون تا برات 40 روزگی بگیریم. اینم عکسهاش
اینم آبا مامان بابای من هستش که خیلی دوستت داره الیار، آخه من رو هم خیلی دوست داره ،میدونی که بنده نوه اول خانواده هستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی