ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

تولد یک سالگی

تولدت مبارک عشق مامانی ایلیار جونم، ناز پسر قند عسل من، خوشگل من، عزیزکم تولدت مبارک، الهی صد ساله بشی و  تو این صد سال همیشه زندگیت اون طوری که دوست داری پیش بره و همیشه بر وفق مرادت باشه. نازنینم روزگار عمر خیلی سریع می گذره ، پارسال روزی که به دنیا اومدی ، در نظرم تا یک سالگیت فاصله زیادی بود اما الان که این یک سال می گذره می بینم که اونقدر سریع بوده که قدر چشم برهم زدنی گذشته. خوشگلکم من و بابایی برات بهترین ها رو آرزو داریم و تا اونجایی که در توانمون باشه و شایدم بعضی وقتها فرا تر از توانمون سعی می کنیم تا بهترین ها رو برات فراهم کنیم و امیدواریم با عزت نفس و اعتماد کامل به وجودت بتونی در جاده پر پیچ و خم زندگ...
24 ارديبهشت 1393

دوازده ماهگی باز هم متفاوت

 نازگل من  ماچا لله ماچالله " ماشالله" دیگه بکلی پسر بزرگی شدی. یعنی برات بگم از بدو ورود به ده ماهگی این سیر تغییر و تحولات عظیم جسمی و رفتاری در تو پدیدار شده و همین جور به صورت لگاریتمی ادامه داره اونقدر کارها شیط.نی های جالبی انجام میدی و هر روز نوع و مدلشون رو عوض میکنی که فکر نمی کنم بتونم همشون رو به یاد بسپارو و توی این پست بنویسم . برای همین هم هر کدوم رو جا موند  وقتی یادم افتاد توی پست های بعدی برات مینویسم. اولین تاتی های ایلی بالا بله ایلیار خان بعد از زحمت ها و مشقات فراوان که در امر " دا دار دورماخ"  یعنی ایستادن کشید بلاخره تونست درست 20 روز مونده به تولدش اون پاهای کوچولو . توپولو و با ...
3 ارديبهشت 1393

روز مادر

ایلیار و همه نی نی کوچول موچولوهای دوست داشتنی روز مادر رو به تموم مادرهای گل و زحمت کش و مهربون و همچنین به مامان بزرگهای مهربونشون که اونها هم واقعا برای نی نی ها خیلی زحمت میکشن تبریک میگن و آرزو میکنن که خدا همیشه سایه شون رو بالا سر بچه ها و خانواده شان حفظ کنه. الهییییییییییییییییی آمیییییییییییین   ...
3 ارديبهشت 1393

عکسهای آتلیه

ایلیار خوشگل مامان بلاخره عکسهایی که بهمن ماه گرفته بودیم به دستمون رسید. الهی که من فدات بشم ببین چقده خوشگل تو این عکسها افتادییییییییییییییییییییییی همونطوری که گفتم این عکس اول تنها عکسی هست که پس از زحمات و تلاشها و شکلکهای فراوان من توش میخندی ببین تو بقیه عکسها یا اخم کردی و حتی توی یکیشون هم قند عسل من گریه هم میکنه، مامانش فداشش       ...
27 فروردين 1393

سیزده بدر

ایلیار جونم امسال به چند دلیل سیزده بدر رو تمام و کمال و مثل سالهای قبل بدر نکردیم. اولیش به خاطر سردی هوا بود. آخه ترسیدیم بریم بیرون و اتراق کنیم شما اذیت بشی و سرما بخوری. راستش قرار بود صبح از خونه بزینیم بیرون و سر راهمون دایی منوچهر رو هم برداریم و بریم جلفا و بعد از گذشت . گذار . خوردن نهار عصری برگردیم خونه اما دایی منوچهر زنگ زد که بهتر اون طرف ها نریم چون برف باریده و جاده مناسب نیست و ممکنه اذیت بشیم. از طرفی هم چون روز سیزده به در طرفهای یام و مرند حجم ترافیک خیلی زیاد میشه به دایی منوچهر هم مرخصی ندادن و میدونی که بدون اون هم اصلا جایی رفتن حال نمیده. دوم اینکه چون فردای سیزده بدر مراسم دندونی پزی شما بود و منم کلی کار عقب م...
27 فروردين 1393

عید نوروز

جوجو کوچولو بازم اولین عیدت رو بهت تبریک میگم و مرسی که با وجود نازنینت بهار زندگی من و بابایی رو پر از شک.فه های خوشگل و رنگارنگ کردی.... اینم عکسهایی از ایلی بالا به همراه دایی و بابایی کنار سفره هفت سین..............   حالا جونم واست بگه از عید و تعطیلات عید... ایلیار جان امسال به خاطر گل وجود شما من و بابایی جرات نکردیم مسافرت طولانی مدت بریم و به همین خاطر همراه مامان جون اکرم اینها که دسته جمعی رفتند انزلی، نرفتیم. آخه میدونی عزیزم از اونجایی که زیاد بیرون اومدنت خوب نیست (البته نسبت به زمانهایی که خیلی اتنه " کوچول موچولو" بودی خیلی بهتر شده) ولی باز هم بعد از نیم تا یک ساعت شروع به گریه و...
22 فروردين 1393

اولین بهار، گل همیشه بهار من

گل همیشه بهار من ایلیار جان سلام،اولین بهار زندگی ات مبارک.....................   نازگل من همیشه وقتی اواخر سال نزدیک میشه یک حس دلشوره عجیبی دارم، یه حس مبهم، واقعا خودم هم نمی دونم از اینکه همه چیز نو میشه، زمستون سرد و خشن تموم میشه و جایش رو به بهار با اون همه طراوت و داربایی میده باید خوشحالم باشم و یا از اینکه یک سال دیگه هم از عمر خیلی خیلی کوتاهمون گذشت و یک سال پیرتر شدیم ناراحت باشم. اما بلاخره در اکثر مواقع این حس  شادی و خوشحالی از اومدن بهار دل انگیز هست که بر من پیروز میشه و من سرمست از نو شدن ها....... اما امسال  کاملا متفاوت بود و با همه سالهای زندگی ام فرق داشت و اون تفاوت دوست داشتنی وجود تو...
20 فروردين 1393

یازده ماهگی متفاوت

 ایلیار کوچول موچولو، عشق مامان و بابا ، الهی که من فدای نازگل پسرم بشم یازده ماهه شده، اونم چه یازده ماهه ای، تو این ماه کلی یعنی یه کم هم بیشتر تر از کلی که میشه یه عالمه  فرق کرده و بزرگ شده. اونقدر تو این ماه پسر متفاوت و بزرگی شده که نمی دونم بتونم همه تغییر هات رو بنویسم یا نه.  ایلیار بالای من تو این ماه به تمام کارهای عقب موندش رسید و از اونجایی که اصلا نمی خواست از قافله هم سن و سالهاش عقب نمونه و تازه یه خورده هم جلو بزنه، کل اون کارهای عقب افتاده را در طی چند روز انجام داد. اول از همه اوایل رفتن توی یازده ماهگی بود که یه دندون  خوشگل  و خیلی هم با مزه عین خودش در آورد و من هم به آرزوم رسیده و یه مهمونی...
20 فروردين 1393

اولین مروارید نی نی کوچولوی من

بله ایلیار جان بلاخره اون مروارید کوچول موچولویی که از 3، 4 ماه قبل منتظرش بودم توی دهن ناز و کوچولوت نمایان شد و من رو کلی ذوق زده  و خوشحال کرد. این اتفاق درست در 10 ماه و 5 روزگیت افتاد. ناز پسر دندون کوچولوت مبارکککککک بهت تبریک میگم که بلاخره دندون درآوردی و از جمع " گوجا کیشی های دیش سیز (پیرمردهای بی دندون) " خارج شدی. آخه قبل از این وقتی چیز نسبتا سختی رو توی دهنت میگذاشتیم اونقدر با مزه اون رو توی دهنت میچرخوندی و باهاش ور می رفتی تا خیس بشه و بتونی بخوریش به خاطر همین یکی از اسمهایت رو هم گذاشته بودیم " گوجا کیشی) تا الان هم کلی از اون دندونت اومده بیرون . وقتی میخندی و در اکثر مواقع هم که گریه میکنی( )  از توی د...
3 فروردين 1393