ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

نوزده ماهگی و شیرین زبونی های آقا خوشگله

گل مامان، سلام تو این مدت نسبتا کوتاه هزار ماشالله اونقدر پسر بزرگ و فهمیده و صد البته شلوغ تری شدی که چندین پست لازم داره تا تمامی کارها و شلوخی هات  رو توش بگنجونم. از همه واجب تر که فکر کنم هیچ اشاره ای تو وبلاگت ازش نکردم کلمات بامزه ای هست که میگی برای همین واجب که اونها رو برات بنویسم. آقا گل پسر من از وقتی نی نی کوشولوی من بود و از همون بدو تولد نی نی ساکتی نبود و خیلی به خوندن آواز علاقه داشت و همش صداهای مختلف که بیشتر شبیه آواز پرنده ها بود از خودش در می آورد که به همون خاطر اون زمونها اسمش شده بود قناری. بعدها هم وقتی هشت ، نه ماهه بود شروع کرده بود با اون لحن صدای بامزه اش به صلوات فرستادن. از همون موقعها علاقه ...
8 آذر 1393

کسب مقام اول شلوخی توسط آقا ایلیار

عشق مامان سلام، فدات بشه مامانت، الهی که من دورت بگردم عزبز دلممممممممم، قربون اون شیطنت ها و شلوخی هات بشم من ایلیار آقا، جونم واست بگه که شما دیگه یه پارچه آقا شدی واسه خودتون!!!!!! و هر کاری ( شلوغی)رو کاملا بطور مستقل انجام میدی اونهم کاملا حرفه ای و بصورت ماهرانه ........... نمونه اش اینکه یکی از کمدهای کابینت رو که وسط اش  قفسه نداره رو برای خودت یو وا( خونه) درست کردی و همش میری میشینی اونجا و در و میبندی و منتظر میشی تا من بیام و پیدات کنم بعضی وقتها هم که خودم نمیام دنبالت ، یواشکی در رو باز میکنی و نگاه میکنی تا نشون بدی که اونجایی تا بگم آآآآآآآآهان آقا ایلی اینجاست.... خودت نگاه کن...... ایلی در حال ب...
17 آبان 1393

هفده ماهگی و هجده ماهگی با یه کم تاخیر فراوان!!!

سلام آقا ایلیار ناز مامان میدونم که کلی از دستم عصبانی و دلگیر هستی، آخه کلی وقته وبلاگت رو بروز نکردم و حتما پیش خودت میگی چه مامان تنبلی دارم که اصلا هم به فکر یادداشت خاطرات من و آپدیت وبلاگ من نیست، ولی به خدا اینجوری ها هم نیست. تو این دو ماه خیلی خیلی سرم شلوغ بود و تازه این روزهاست که یه کم سرم خلوت شده و آرامش نسبی پیدا کردم. آخه همونطور که در جریان هستی اواسط ماه گذشته اسباب کشی کردیم و رفتیم خونه جدید و خوشگلمون و از اونجایی که خونه جدیدمون نو ساز بود کلی کار داشتیم . از انتخاب و نصب کمد و کابینت و پکیج و رنگ کاری ساختمون تا تمیز کردن و شستن دیوارهای آشپزخونه و خونه و ... خلاصه آقا شور ( ارتقا یافته اسم آقا نمکی که بابایی ...
26 مهر 1393

تریپ جدید آقا ایلیار

اینم عکسهای آقا ایلی با تریپ جدید که ملبس به لباس " باب اسفنجی" که دایی منوچهر از تهران براش خریده و کیف جدیدش که خیلی با مزه میشه! گل مامان کنار گل رز حیاط خونمون آقا داماد ایلیاری که مثل اکثر وقتها که موبایلمو میبینه گریه میکنه که بدمش بهش، در حال گریه کردن کنار دخترهای همسایه طبقه بالا مامان جون اینها، از راست به چپ نازلی و نورا، که البته اینم خاطر نشان کنم که از بدو تولد نورا اون رو برای ایلیار نشون کردیممممممممم.... اینم فسقلی هیجان زده من و بابایی اش در نمایشگاه بین المللی تبریز( مبلمان)... اواسط مردادماه  هم یه پیک نیک کوچیک به همراه مامان جون اینها رفتیم سعید آباد که خیلی خوش گذشت مخ...
4 شهريور 1393

پانزده ماهگی و شانزده ماهگی

ایلیار قند عسلم دو ماهه دیگه هم گذشت و شما دو ماه بزرگتر شدی. این دو ماه برای ما بزرگترها که رشدمون متوقف شده( یعنی در واقع به سوی پیری در حرکتیم!!!!) میشه گفت زمان چندان زیادی به حساب نمیاد اما برای شما نی نی ها زمان زیاد و متحول کننده ای هستش! از وقتی که از مشهد برگشتیم تغییرات زیادی کردی، مثل همون مسافرتمون به سرعین در عید نوروز که یهو بکلی متحول شدی و چند روز بعد شروع به راه رفتن کردی...... انگاری مسافرتها تاثیر بسزایی روی جهش رشدی نی نی ها دارند................ بله ناز پسرم، اینجوریهاست که شما رفته رفته بزرگتر و شیطون تر میشی و دیگه هر روز که نه هر ساعت یه کار تازه انجام میدیییییییی.   دیگه بدون وجود بالش هم زیر پات از روی...
9 مرداد 1393

مشهدی ایلیار در مشهد مقدس

ایلیار جان اولین سفرش به مشهد مقدس رو در تاریخ پنج شنبه 19 تیر ساعت 2 انجام داد. چون هوا گرم بود و ایلی بالا هم فعلا کوشولو و ضعیف هستش ترجیح دادیم که اینبار توسط تور و با هواپیما به مشهد سفر کنیم و البته دو تا مامان جون رو هم با خودمون بردیم. پروازمون ساعت 2 بود که 2 ساعتی تاخیر داشت و ساعت 4 سوار هواپیما شدیم و شما هم چون از وقت خوابت گذشته بود همش اذیت میکردی و نق میزدی تا اینکه بردمت تا توی نمازخونه فرودگاه بخوابونمت اما همینکه شما خوابیدی اعلام کردن که بریم سوار هواپیما شیم و اینجوری شد که خواب آقا ایلی ناقص شد و تا شب همش نق زدددددد ساعت حدود 7 بعد از ظهر هم رسیدیم به هتلمون در مشهد که 20 دقیقه پیاده با حرم فاصله داشت . بعد از یه...
31 تير 1393

چند تا عکس

ایلیار در حیاط خونه مامان جون اکرم یه عکس نه چندان  جدید از ایلیار خوش تیپ ایلیار به همراه عروسک اهدایی پسر همسایه مهدی ایلیار بعد از حمام در حوله جدیدش ایلیلر در حمام درون تشت تازه اش که مامان جون براش خریده و کلی هم به دردمون میخوره و ایلیارم خیلی دوست داره توش بازی کنه   ...
17 تير 1393

ایلیار خوشگل مامان و شیطونی هاش

ایلیار شیطون بلا برسیم به شیطونی هات علاقه شدیدی به 1) کیف پول من و بابایی 2) موبایل من و 3) کامپوتر و لپ تاپ م دوربین عکاسی و خلاصه هرچی که مربوط به دنیای تکنولوژی و مدرنه داری ولی برعکس هیچ علاقه ای به اونهمه اسباب بازی های مختلف و رنگابه رنگی که داری نشون نمیدی و با هیچ کدومشون بیشتر از چند ثانیه مشغول نمیشی  اما  خدا نکنه که یکی از ادوات تکنولوژی رو توی دستمون ببینی، دیگه امون نمیدی و اونقدر گریه میکنی تا بدیم دستت برای همین هم از ترس تو جرات نمیکنم موبایل و کیف پولم رو از توی کیفم در بیارم و حتی اگه اس ام اس داشتم باید پنهونی و یا وقتی که خوابی بهش جواب بدم.  بله ایلیار بالا یکی از اصلی ترین دلیلی که نمیتونم بی...
10 تير 1393

سیزده ماهگی و چهارده ماهگی با تاخیر

سلام خوشگل مامان، می دونم که خیلی وقته به وبلاگ خوشگلت سر نزدم و بروزش نکردم . دوستهات هم مدام برات پیام میزارن و ازم میپرسن که از ایلیار چه خبر ، از همینجا از همشون تشکر میکنم که به یادمون هستند. اما ایلی بالا، همشم مقصر من نیستم قبول دارم که یه کم تنبلی کردم ولی باور کن واقعا وقت کم میارم که دیگه نمی تونم به کارهای شخصی ام برسم.  آخه ماچالله ماچالله اونقده شیطون بلا شدی که در طول روز مدام یا من دنبال توام یا شما دنبال من و خلا صه که اونقدر به پر و پای هم می پیچیم تا شب میشه!!!!!!! اما خوب بلاخره امروز تونستم یه فرصت کوچولو گیر بیارم و الان که شما خوابی بیام سراغ وبلاگ گل پسرم. ایلیار جان، الهی که مامان فدات بشه، کلی پسر ...
10 تير 1393