ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

نوزده ماهگی و شیرین زبونی های آقا خوشگله

1393/9/8 13:54
606 بازدید
اشتراک گذاری

گل مامان، سلام

تو این مدت نسبتا کوتاه هزار ماشالله اونقدر پسر بزرگ و فهمیده و صد البته شلوغ تری شدی که چندین پست لازم داره تا تمامی کارها و شلوخی هات  رو توش بگنجونم.

از همه واجب تر که فکر کنم هیچ اشاره ای تو وبلاگت ازش نکردم کلمات بامزه ای هست که میگی برای همین واجب که اونها رو برات بنویسم.

آقا گل پسر من از وقتی نی نی کوشولوی من بود و از همون بدو تولد نی نی ساکتی نبود و خیلی به خوندن آواز علاقه داشت و همش صداهای مختلف که بیشتر شبیه آواز پرنده ها بود از خودش در می آورد که به همون خاطر اون زمونها اسمش شده بود قناری.

بعدها هم وقتی هشت ، نه ماهه بود شروع کرده بود با اون لحن صدای بامزه اش به صلوات فرستادن. از همون موقعها علاقه عجیبی به صدای اذان و خوندن قرآن توی تلویزیون از خودش نشون میداد و با شنیدن اونه زودی با روروئک میرف و وایمیستاد جلوی تلویزیون و با اون همصدا میشد تا اونجایی که وقتی هم یه کم بزرگتر شد هر جا توی ماشین یا تو خیابون صدای اذان رو میشنید شروع میکرد به خوندن. الان هم وقتی میگیم صلوات بفرست  شروع میکنی به درآوردن صوتهایی شبیه صدای صلوات.......    البته اون روز متوجه شدم  تلویزیون باز بود اما صداش رو بسته بودیم که آقا ایلی با دیدن کلملت نوشته شده قرآن روی صفحه تلویزیون هم شروع کرد به خوندن صلوات..................... من و باباش که ازتعجب دهنمون باز مونده بودتعجبتعجب که شما چه جوری یاد گرفتی که اون کلمات مربوط به پخش اذان هستند، ایکه فدای پسر باهوشم بشم  من.....بوسبوسبغل

جونم برات بگه که خوشگل مامان بعد از تولد یک سالگیت هم یواش یواش شروع کردی به گفتن کلمات خیلی خیلی بامزه..... از اولین کلماتی که یاد گرفتی گفتن  "مامان" بود. الان به خوبی مامان میگی و تقریبا بیشتر از هر کلمه دیگه ای ازش استفاده میکنی حتی وقتی خوابی و میخوای برگردی اون وری بخوابی میگی مامان، یا وقتی میخوری زمین، یا وقتی داری شلوغی میکنی و میخوای که کاری باهات نداشته باشم یا برای معذرت خواهی از شلوخی که کردی..... ..... البته ناگفته نماند که تو هر یک از این موقعیتها کلمه مامان رو با لحن خاصی ادا میکنی شیطون بلای شیطون من.......بوسخندونکخندونکزیبابوس

دومین کلمه مهمت هم" آقادایی" هست که به 2 صورت "دای دایی" و "آآادای" تلفظش میکنی که بسیار هم مورد استفاده ات قرار میگیره. از اونجایی که آقادایی را بسیار دوست داری  و البته دایی منوچهر هم خیلی خیلی خیلی دوستت داره  این کلمه مدام ورد زبونت شده .

سومین کلمه بسیار مهمت " گا گا" هستش که کاملا واضح و مبرهن هستش که منظورت چیه!!بوسخنده توی خونه کابینت گاگا ها رو میشناسی و وای به حالمون اگه از جلوش رد بشیم هر طوری هست خودت رو میرسونی کنارمون و با ناله و زاری و تکرار مکرر کلمه " گاگا" ازمون میخوای تا یه چیزی بهت بدیم تا بخوری، نه البته برای خوردن نه 99% برای خرد کردن و له کردن اون گاگا با دست و سپس بکار گیری اون گا گا برای خرابکاری خونه من بیچاره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!بدبوخواب آلودغمناک

بچه ها رو هم کاملا میشناسی و مورد لطف و محبتت قرار میدی( البته از نوع ایلیاری) و بهشون میگی " به به " یعنی  نی نی، تو کوچه و خیوبون هر جا به به دیدی میدویی دنبالش تا بغلش کنی ، حالا دیگه بقیه اش مونده به لطف و محبت اون نی نی مقابل که  تو رو  مورد پذیرش قرار بده یا اینکه.........

                

به حیوانات بخصوص گربه ها شدیدا علاقه داری و وقتی میبینیبشون هیجان زده میشی و سر از پا نمیشناسی مدام میگی" ماوووووووووووووو"  یعنی صدای پیشی رو درمیاری و با گریه و زاری ازمون میخوای تا ولت کنیم تا بدویی دنبال گربه و دمش رو بگیری!!!خندونکتعجب برای همین وقتی بیرون هستیم و گربه ای میاد که رد بشه تمام توانمون رو بکار میبریم تا شما اون گربه رو رویت نکنی در غیر اینصورت یه نیم ساعتی داستان داریم........شاکیبدبوخندونکخندونک

                 

البته صدای چند تا حیوون دیگه رو هم بلدی مثلا وقتی میگیم هاپو چی میگه ؟ میگی " هاااپ"  و  به صدای کلاغ میگی " قااار" عینک هزاااااااااار آفرینننننننننننن به عشل پشر باهوش منبغلتشویقتشویقتشویق

اینم یه عکس بسیار حرفه ای از لحظه شکلک درآوردن از شکلک معروف آقا ایلی هستش که همه بسیار دوستش دارن برای تنوع!خنده

عکس هنگام شکلک

عکس بعد از شکلک و بر لب داشتن لبخند رضایت ار درآوردن شکلک...خندونک

علاقه بسیار شدیدی به تبلیغات تلویریون داری و تقریبا میتونم بگم این روزها به ما برای نگاه کردن به تلویزیون مجال نمیدی، همش باید دنبال کانالی بگردیم که تبلیغ نشون بده و اگه کانال مورد نظر پیدا نشه باید تبلیغات مورد علاقه ضبط شده ات رو از توی حافظه تلویزیون برات بزارم وگرنه شدیدا گریه و زاری و شیون بازی راه می اندازی و سیل اشک از چشمهات جاری میشه!!!!!!!!!. این زورگویی ات بعضی وقتها واقعا عصبی و ناراحتم میکنهخواب آلودغمناکغمناک طوری که بیشتر مواقع  قید تلویزیون دیدن رو میزنم و خاموشش میکنم تا هم شما راحت بشی هم من.............. واقعا نمیدونم چه جوری این عادت رو از سرت بیرون کنم بدبو

تازگی ها به عروسکهات که قبلا حتی نگاهشون نمیکردی شدیدا ابراز محبت میکنی و به عنوان " به به " مورد لطفت قرارشون میدی و  وای به روزی که یکی از اونها رو از تو کامیونت بر دارم و بزارمش توی کمد سر جاش!! با التماس و گریه زاری و گفتن " به به " یا " آ آ آ آ" ( صدایی که برای عروسکهات در می آری)  می افتی دنبالم و ازم میخوای تا اون رو بهت برگردونم تا محکم بغلش کنی و بعضی وقتها هم باهاشون کشتی بگیری....

اینم یه عکس از ایلی شیطون با یه کامیون پر از به به و اسباب بازی..

یه خبر دیگه هم هست

اوایل نوزده ماهگی ات ، یعنی بعد از پایان یک و نیم سالگی ات هم بردیم برای زدن آخرین واکسنت که میگفتن یه کمی سخته و انصافا سخت هم بود. دو تا آمپول داشتی و هم قطره!  موقع زدن آمپول یه کم گریه کردی و بعد ساکت شدی اما وای وای از 5، 6 ساعت بعد.........  شروع کردی به تب کردن و کشیرن پایی که آمپول زده بودن و ناله و زاری کردن. طوریکه شب اصلا نخوابیدی و مدام ناله میکردی  تا نیمه های شب که دادو بیداد میکردی و طوریکه هرچی اسباب بازی خوشگلو خاص از توی بوفه کمدت که قبلا بهت نمی دادم تا باهاش بازی کنی چون میدونستم خرابش میکنی،  بهت میدادیم از شدت درد اصلا نگاش هم نمیکردی..........مامان قربونش بشه الهی که گل پسر شلوخ من اینجوری اذیت شده، یا همون" ماماش قوباش"

فرداش هم که رسما توی جات خوابیده بودی و اصلا به هیچ عنوان از جات تکون نخوردی آخه جای واکسنت به شدت ورم کرده بود و درد میکرد و اصلا هم نمی گذاشتی تا حوله گرم روش بزارم.... الهی که من فداتتتتتتت بشمبدبو

دو ، سه روزی تقریبا به این منوال بود تا یه کم بهتر شدی و از تقریبا روز چهارم دیگه کاملا سرپا شدی خدا رو شکررررررررر

عوضش عیبی نداره یا به قول خودمون " عیبیشی یوخدی" کلی پسر بزرگی شدی و دیگه واکسن ماکسن هم تموم شد و اشالله آخریش موند برای وقتی که کلی پسر بزرگی شدی و می خوای بری مدرسه یعنی وقتی 6 سالت شد. ایشاللهبغلبغلبغلزیبا

               

خوشگل من در تاب پارک محلمون به عنوان حسن ختام!!!!چشمک

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان الیار
21 آذر 93 13:00
الهی قربون شیروانیها بزم.خیلی شیطون بامزت شدی.من بچه ی شیطون خیلی دوست دارم. قربونت بوووووس