ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

سیزده ماهگی و چهارده ماهگی با تاخیر

1393/4/10 15:33
463 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان، می دونم که خیلی وقته به وبلاگ خوشگلت سر نزدم و بروزش نکردم . دوستهات هم مدام برات پیام میزارن و ازم میپرسن که از ایلیار چه خبر ، از همینجا از همشون تشکر میکنم که به یادمون هستند.

اما ایلی بالا، همشم مقصر من نیستم قبول دارم که یه کم تنبلی کردم ولی باور کن واقعا وقت کم میارم که دیگه نمی تونم به کارهای شخصی ام برسم.  آخه ماچالله ماچالله اونقده شیطون بلا شدی که در طول روز مدام یا من دنبال توام یا شما دنبال من و خلا صه که اونقدر به پر و پای هم می پیچیم تا شب میشه!!!!!!!

اما خوب بلاخره امروز تونستم یه فرصت کوچولو گیر بیارم و الان که شما خوابی بیام سراغ وبلاگ گل پسرم.

ایلیار جان، الهی که مامان فدات بشه، کلی پسر بزرگی شدی و تو این مدت اونقدر کارها و شلوغی ها و شیطونی های بامزه و مختلف و بعضا خطرناک انجام میدی که مطمئن نیستم بتونم همش رو تو این پست برات بنویسم اما همه سعی ام رو میکنم.

آقا نمکی من( یکی از اسمهای جدید ایلیار) چند روز بعد از یک سالگی ات بردیمت مرکز بهداشت برای زدن واکسن و کنترل قد و وزنت. ماشاللللللللللله همه چی ات نرماله قدت شده 79سانتیمتر. وزنت هم 12/200 کیلو. بعدش هم از بازوت واکسن زدن که چون چند تا دانشجوی دختر اونجا بودن غرور مردونه ات اجازه نداد پیش اونها گریه کنی و در کمال نا باوری من و مامان جون یه ذره هم گریه نکردی خداروشکر، هزارررررررررر آآآآفرینننننن به ناز پسذ خودم که مردی شده واسه خودش. خانم پرستارت هم که تازه اون موقع توسط یکی از همکارهای مامان که اونجا بود متوجه شدیم دختر یکی از استادهای من توی دانشگاه تبریز بود بهمون گفت که حدود 1 هفته بعد ممکنه یه کم تب داشته باشی . این واکسن ناراحتی چندانی نداره. خدا رو شکر همونجور هم شد و برای اولین بار واکسنی اذیتت نکرد.دیگه ایشالله آخرین واکسنت موند برا 18 ماهگیت به سلامتی.

حدود اواسط اردیبهشت ماه هم ما به همراه مامان جون یه سر رفتیم جلفا ، آخه از زمانی که منطقه آزاد شده بود نرفته بودیم اونجا. سر راهمون دایی منوچهر رو هم از مرند برداشتیم و رفتیم جلفا. خدارو شکر شما هم اذیت که نکردی هیچ خیلی هم بهت خوش میگذشت. اینم عکسته توی بازار جلفا پیش دایی منوچهر وقتی تو خواب نازییییییییزیبا

 

 

ایجا هم توی چادر داری بازیگوشی میکنیییییییبوسبوس

فندق مامان حدود 20 روز بعد از سالگرد تولدت هم یه چند روز خیلی بی حال بودی و شدیدا ناله زاری میکردی و روزی 8،9 تا پوشک کثیف میکردی وقتی بردیمت دکتر، بعد از معاینه بهمون گفت که از بالا داری بطور همزمان 4 تا دندون درمیاری برای همین هم اینقدر داری اذیت میشی......... خلاصه بعد از حدود 10 روز دوا و درمون و مراقبت شدید از خورد و خوراکت طبق دستور پزشک، بلاخره 2 تا دندونهای جلویی ات بیرون اومدن که الان کاملا رشد کردن و تازه دندون سوم سمت چپت هم جونه زده و داره درمیاد، فدای قند عسلم بشم که تو این مدت خیلی اذیت شد اما خدا رو شکر این مرحله سخت رو هم به کمک خدا رد کردیم.

اما ایلی بالا، بعد از این ماجرای دندون در آوردنت دیگه کاملا از غذا اوفتادی و دیگه هیچی نمی خوری. و فقط شیر و شیر و شیر. قبلا همه چی رو با اشتها می خوردی ولی الان یا موقع غذا دهنت رو سفت میبندی و روت رو می کنی اون ور و یا اگه چیزی رو هم بگذاریم وهنت فوری با دستت برش میداری و میمالیش روی زمین و خلاصه کلی کثیف کاری میکنی........ میگن به خاطر دندونهات اینجوری میکنی و درست میشه، ایشالله که اینطور باشه چون اینطوری هردومون اذیت میشیم.

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان الیار
12 تیر 93 19:06
وای ایلیار جون هر روز نازتر می شی. بووووس
مامان اعظم
18 تیر 93 14:27