ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

ده ماهگی

پسر قند عسلم، کوشولوی دوست داشتنی مامان 9 ماهگی رو تموم کردی و به سلامتی وارد 10 ماهگی شدی. اون روز هم بردیمت مرکز بهداشت که خاله پرستار از رشدت کاملا راضی بود. الیار من ماچالله ماچالله شدی 10کیلو و 400 گرم و قدت هم 76 سانت. هر روز که میگذره بزرگتر و با مزه تر و البته فهمیده تر میشی. هر وقت یه چیز تازه میبینی با صدای بلند میگی "قققخخخخخخخخ" . تازه مامان و بابا هم میگی البته به زبان ترکی نوزادی " دددددد" یعنی بابا . "نننننن" یعنی مامان دیگه کاملا من رو میشناسی و این اواخر که بیشتر مواقع توی یه جمع تقریبا ناآشنا غریبه گی میکنی با شنیدن صدای من گریه ات بیشتر میشه تا موقعی که بیام و بغلت کنم تا آروم بشی، البته بابایی رو هم کاملا می...
7 اسفند 1392

چله گجه سی ( شب یلدا)

 الیار خوشگل مامان شب یلدات مبارک الیار ناز مامان اولین شب یلداش رو هم سپری کرد.  خیلی هم پسر خوفی بود و اصلا شلوخی نکرد. اینم عکسهای الیار و بابایی و تنقلات شب یلدا.....   اینم عکس کیک انار الیار که مامان جون زحمت کشیده بود و به خاطر اولین  شب یلدای الیار سفارش داده بود، تازه کلی هم خوشمزه بود. البته کادو یلدامون هم از طرف مامان جون و بابا جون بصورت نقدی حساب شده بود. دستشون درد نکنه همیشه شرمنده مون میکنن. راستی از شانس الیار بالام هندونه هم خوب از آب در آمد. ...
7 اسفند 1392

نه ماهگی

الیار نازنازم دیگه رفتی تو 9 ماهگی. الهی مامان قربونت بره که هر روز کارای تازه یاد میگیری و انجام میدی و  روز به روز دوست داشتنی تر و خواستنی تر میشی. این ماه که خدا رو شکر نه واکسن داشتی و نه مراقبت خانه بهداشت. البته به خاطر بیقراری هات بردیمت دکتر که ایشون بعد از معاینه و سنجش قد و وزنت گفتند که همه چی پسر گل من نرماله نرماله و جای هیچ گونه نگرانی نیست و این بیقراری ها هم در این سن کاملا طبیعی هستش و یه کم  هم متعلق به درد دندان درآوردن هست و به مرور رفع خواهد شد. خدارو شکر از این بابت هم خیالم راحت شد فندق من. البته یه مدتی هست که از بیقراری هات کم شده و دیگه زیاد اذیت نمیکنی. مثلا یه شب در میون نمیخوابی و ناله میکنی و خوب ...
7 اسفند 1392

اولین برف

عزیز مامان از اواسط آذر ماه هوا بصورت بی سابقه ای شروع به سرد شدن کرده و اولین برف پاییزی به زمین نشسته. من و بابایی برف رو خیلی دوست داریم خصوصا برف بازی و سرسره بازی توی برف، اما امسال که شما کوشولویی نمیشه این بازیها رو انجام داد انشالله بمونه برای سال بعد که پشل بزلگی شدی تا با هم بریم |"یام" برای اسکی. برای همین جمعه هفته قبل که هوا نسبتا خوب بود و دونه های برف آرام و رقصان می باریدن یه سر اومدیم بیرون تا فرشته آسمونی من هم اولین بارش برف رو توی زمین ببینه. ...
7 اسفند 1392

الیاری و دوست محبوبش ماست!

الیار کوشولوی خوشگل مامان تازگی ها غذاهاشو خوب میخوره و اما بین همه اونها یکیشونو بیشتر از همه دوست داره و اونم ماست، در هر موقعیتی و هر حالتی هم که باشه اگه بهش ماست بدی نه نمیگه و میخورتش. ( البته مثل مامان و باباش که شدیدا ماست خور هستند اونم از نوع پرچربش، وای وای وای! ) اینم مدارک محکمه پسند...... راستی این جلیقه ای که تن الیار هدیه عمه شیوا هستش که سفارش داده بود برای الیار ببافند، دستش درد نکنه خیلی خوشگل و بانمک و تو این روزهای سرد پاییزی واقعا به درد میخوره. اون پتوی "انگری بیرد" کنار الیار هم  مامان بزرگ اکرم مخصوص الیار از بازار خریده.   اینم الیاری بعد از خوردن "پوفی" ( غذا)  به همراه پیش بندش ...
7 اسفند 1392

الیار فسقلی در این روزها

الیار ناز مامان، الهی من فدات بشم شیرین گندمک من، این روزها دیگه کلی پشر عشل ( عسل پسر) شیطونی شدی واسه خودت.ببین مثلا.. اینجا داری بال بال میزنی تا بیام برت دارم و بگیرم بغلت خوشگل مامان ببین اینجا هم چقده دوست داشتنی شدی خوشتیپ مامان    مامانی یه چند روزی هست که کاملا می تونی با روروئکت حرکت کنی  و به این ور و اون ور خونه و جاهایی که ندیده بودی سرک بکشی برای همین هم وقتی سوار ماشینت هستی خیلی احساس شادمانی و شور و نشاط بهت دست میده و دیگه از اون نق زدنها خبری نیست. منم دنبالت میام تا یه موقع شلوخی خطرناک نکنی، البته هنوز زیاد با وسایل درو و برت کاری نداری و همون ماشین سواری کلی بهت حال میده . تازگی ها کم ...
7 اسفند 1392

الیاری و دوست ماچ گیرش عمه شیوا!

 خانواده عمه شیوا برای  2و 3 روز تعطیلات مراسم عاشورا اومده بودند تبریز. عمه خیلی از تهران پیغام می فرستاد که اگه بیاد تبریز دیگه از اون ماچهای بزرگ که دفعه پیش میکرد، نخواهد کرد و ایندفعه نوبت گاز گرفتن اون لوپهای توپولوی الیار هستش که آروم و قرار رو ازش گرفته   برای همین هم یه دسته نیروی کمکی شامل من و پسرهای عمه تو خونه مستقر شده بودیم تا اگه اوضاع وخیم شد الیاری رو از دست عمه نجات بدیم. اما برخلاف تصور عمه این بار بسیار ملایم تر از دفعه قبل بود و نه تنها گازت نگرفت بلکه خیلی هم آروم ماچت می کرد. می گفت همینکه آدم تو اون چشمهای ناز و خوشگل و قیافه آروم الیار نگاه میکنه دیگه اصلا دلش نمیاد حتی یه ذره هم اذیتش کنه. البته ...
7 اسفند 1392

رو روئک سواری برای اولین بار

الیار جان از اونجایی که تقریبا خودت میتونی بدون کمک بشینی بقیه میگفتن که توی روروئک هم می تونی بشینی و حرکت کنی منم آوردم و برای اولین بار سوار روروئکت کردم. وای اونقده بامزه شده بودی که نگو. یه نی نی کوشول موشولو تو یه روروئک بزرگ. خیلی هم با تعجب هم به ماشین مدل بالا و شماره ارس خودت نگاه میکردی. تازه دستت هم روی سوییچ تا ماشینت رو روشن کنی. اما هنوز نمی تونی حرکت کنی برای همین حوصله ات سر میره و بعد از  3 ، 4 دقیقه سرو صدا می کنی تا برم         بردارمت .فدات بشه مامانیییییییییی الهییییییییی اینم الیاری در زاویه ای متفاوت اینم الیار بالام در حال اندیشیدن به کارهای ( شلوغی های) آینده درون ماشی...
7 اسفند 1392

هشت ماهگی

الیار جان 7 ماهگیت تموم شده و دیگه رفتی توی هشت ماهگیت شنبه 9 آذر به همراه دایی منوچهر بردیمت مرکز بهداشت اما خدا رو شکر واکسنی در کار نبود. هزار ماشالله قدت شده 72 سانتیمتر و وزنت 9 کیلو و هفتصد گرم. ماچالله ماچالله  تو این مدت کلی نی نی بزرگی شدی و هر روز یه کار تازه و با مزه انجام می دی. به راحتی میشینی و به راحتی روی شکمت بر میگردی و تقلا میکنی تا بتونی حرکت کنی ولی فعلا از چهار دست و پا رفتن خبری نیست برای همین زودی گریه میکنی تا بیاییم و دوباره برگردونیمت. به وسایل اطرافت توجه خاصی نشون میدی به خصوص اگه چیز جدیدی باشه و تا اونجایی که میتونی دستت رو دراز میکنی تا برشداری که بعضی وقتها هم با کله میری زمین بعد از چند دقیقه که...
7 اسفند 1392

الیار در مراسم عاشورا و تاسوعا

الیار جان این روزها همه عزادار امام حسین هستند و نی نی کوچولوی من هم به سهم خودش در این عزاداری شرکت کرده بود. روز عاشورا سه تایی با هم رفتیم بیرون ، فکر نمیکردم زیاد همکاری کنی چون هوا یه کم سرد بود و  سروصدا هم خیلی زیاد بود اما برخلاف تصورم خیلی هم آروم بودی و اصلا اذیت نکردی، یه کم بعد هم با وجود اونهمه شلوغی و سروصدا آروم و ناز مثل فرشته ها تو بغل بابایی به خواب رفتی. فکر کنم چون نمی خواستی زودی ببریمت خونه و دوست داشتی توی مراسم غزاداری حضور داشته باشی اینقده    نی نی خوفی شده بودی. به هر حال ازت ممنونم الیاری خوشگلم، خدا غزا داریت رو قبول کنه و تو را هم در زندگی از پیروان راستین راه امام حسین قرار بده. البته خ...
7 اسفند 1392