ایلیارایلیار، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

***ایلیار خوشگل مامان***

تریپ جدید آقا ایلیار

اینم عکسهای آقا ایلی با تریپ جدید که ملبس به لباس " باب اسفنجی" که دایی منوچهر از تهران براش خریده و کیف جدیدش که خیلی با مزه میشه! گل مامان کنار گل رز حیاط خونمون آقا داماد ایلیاری که مثل اکثر وقتها که موبایلمو میبینه گریه میکنه که بدمش بهش، در حال گریه کردن کنار دخترهای همسایه طبقه بالا مامان جون اینها، از راست به چپ نازلی و نورا، که البته اینم خاطر نشان کنم که از بدو تولد نورا اون رو برای ایلیار نشون کردیممممممممم.... اینم فسقلی هیجان زده من و بابایی اش در نمایشگاه بین المللی تبریز( مبلمان)... اواسط مردادماه  هم یه پیک نیک کوچیک به همراه مامان جون اینها رفتیم سعید آباد که خیلی خوش گذشت مخ...
4 شهريور 1393

پانزده ماهگی و شانزده ماهگی

ایلیار قند عسلم دو ماهه دیگه هم گذشت و شما دو ماه بزرگتر شدی. این دو ماه برای ما بزرگترها که رشدمون متوقف شده( یعنی در واقع به سوی پیری در حرکتیم!!!!) میشه گفت زمان چندان زیادی به حساب نمیاد اما برای شما نی نی ها زمان زیاد و متحول کننده ای هستش! از وقتی که از مشهد برگشتیم تغییرات زیادی کردی، مثل همون مسافرتمون به سرعین در عید نوروز که یهو بکلی متحول شدی و چند روز بعد شروع به راه رفتن کردی...... انگاری مسافرتها تاثیر بسزایی روی جهش رشدی نی نی ها دارند................ بله ناز پسرم، اینجوریهاست که شما رفته رفته بزرگتر و شیطون تر میشی و دیگه هر روز که نه هر ساعت یه کار تازه انجام میدیییییییی.   دیگه بدون وجود بالش هم زیر پات از روی...
9 مرداد 1393

مشهدی ایلیار در مشهد مقدس

ایلیار جان اولین سفرش به مشهد مقدس رو در تاریخ پنج شنبه 19 تیر ساعت 2 انجام داد. چون هوا گرم بود و ایلی بالا هم فعلا کوشولو و ضعیف هستش ترجیح دادیم که اینبار توسط تور و با هواپیما به مشهد سفر کنیم و البته دو تا مامان جون رو هم با خودمون بردیم. پروازمون ساعت 2 بود که 2 ساعتی تاخیر داشت و ساعت 4 سوار هواپیما شدیم و شما هم چون از وقت خوابت گذشته بود همش اذیت میکردی و نق میزدی تا اینکه بردمت تا توی نمازخونه فرودگاه بخوابونمت اما همینکه شما خوابیدی اعلام کردن که بریم سوار هواپیما شیم و اینجوری شد که خواب آقا ایلی ناقص شد و تا شب همش نق زدددددد ساعت حدود 7 بعد از ظهر هم رسیدیم به هتلمون در مشهد که 20 دقیقه پیاده با حرم فاصله داشت . بعد از یه...
31 تير 1393

چند تا عکس

ایلیار در حیاط خونه مامان جون اکرم یه عکس نه چندان  جدید از ایلیار خوش تیپ ایلیار به همراه عروسک اهدایی پسر همسایه مهدی ایلیار بعد از حمام در حوله جدیدش ایلیلر در حمام درون تشت تازه اش که مامان جون براش خریده و کلی هم به دردمون میخوره و ایلیارم خیلی دوست داره توش بازی کنه   ...
17 تير 1393

ایلیار خوشگل مامان و شیطونی هاش

ایلیار شیطون بلا برسیم به شیطونی هات علاقه شدیدی به 1) کیف پول من و بابایی 2) موبایل من و 3) کامپوتر و لپ تاپ م دوربین عکاسی و خلاصه هرچی که مربوط به دنیای تکنولوژی و مدرنه داری ولی برعکس هیچ علاقه ای به اونهمه اسباب بازی های مختلف و رنگابه رنگی که داری نشون نمیدی و با هیچ کدومشون بیشتر از چند ثانیه مشغول نمیشی  اما  خدا نکنه که یکی از ادوات تکنولوژی رو توی دستمون ببینی، دیگه امون نمیدی و اونقدر گریه میکنی تا بدیم دستت برای همین هم از ترس تو جرات نمیکنم موبایل و کیف پولم رو از توی کیفم در بیارم و حتی اگه اس ام اس داشتم باید پنهونی و یا وقتی که خوابی بهش جواب بدم.  بله ایلیار بالا یکی از اصلی ترین دلیلی که نمیتونم بی...
10 تير 1393

سیزده ماهگی و چهارده ماهگی با تاخیر

سلام خوشگل مامان، می دونم که خیلی وقته به وبلاگ خوشگلت سر نزدم و بروزش نکردم . دوستهات هم مدام برات پیام میزارن و ازم میپرسن که از ایلیار چه خبر ، از همینجا از همشون تشکر میکنم که به یادمون هستند. اما ایلی بالا، همشم مقصر من نیستم قبول دارم که یه کم تنبلی کردم ولی باور کن واقعا وقت کم میارم که دیگه نمی تونم به کارهای شخصی ام برسم.  آخه ماچالله ماچالله اونقده شیطون بلا شدی که در طول روز مدام یا من دنبال توام یا شما دنبال من و خلا صه که اونقدر به پر و پای هم می پیچیم تا شب میشه!!!!!!! اما خوب بلاخره امروز تونستم یه فرصت کوچولو گیر بیارم و الان که شما خوابی بیام سراغ وبلاگ گل پسرم. ایلیار جان، الهی که مامان فدات بشه، کلی پسر ...
10 تير 1393

تولد یک سالگی

تولدت مبارک عشق مامانی ایلیار جونم، ناز پسر قند عسل من، خوشگل من، عزیزکم تولدت مبارک، الهی صد ساله بشی و  تو این صد سال همیشه زندگیت اون طوری که دوست داری پیش بره و همیشه بر وفق مرادت باشه. نازنینم روزگار عمر خیلی سریع می گذره ، پارسال روزی که به دنیا اومدی ، در نظرم تا یک سالگیت فاصله زیادی بود اما الان که این یک سال می گذره می بینم که اونقدر سریع بوده که قدر چشم برهم زدنی گذشته. خوشگلکم من و بابایی برات بهترین ها رو آرزو داریم و تا اونجایی که در توانمون باشه و شایدم بعضی وقتها فرا تر از توانمون سعی می کنیم تا بهترین ها رو برات فراهم کنیم و امیدواریم با عزت نفس و اعتماد کامل به وجودت بتونی در جاده پر پیچ و خم زندگ...
24 ارديبهشت 1393

دوازده ماهگی باز هم متفاوت

 نازگل من  ماچا لله ماچالله " ماشالله" دیگه بکلی پسر بزرگی شدی. یعنی برات بگم از بدو ورود به ده ماهگی این سیر تغییر و تحولات عظیم جسمی و رفتاری در تو پدیدار شده و همین جور به صورت لگاریتمی ادامه داره اونقدر کارها شیط.نی های جالبی انجام میدی و هر روز نوع و مدلشون رو عوض میکنی که فکر نمی کنم بتونم همشون رو به یاد بسپارو و توی این پست بنویسم . برای همین هم هر کدوم رو جا موند  وقتی یادم افتاد توی پست های بعدی برات مینویسم. اولین تاتی های ایلی بالا بله ایلیار خان بعد از زحمت ها و مشقات فراوان که در امر " دا دار دورماخ"  یعنی ایستادن کشید بلاخره تونست درست 20 روز مونده به تولدش اون پاهای کوچولو . توپولو و با ...
3 ارديبهشت 1393

روز مادر

ایلیار و همه نی نی کوچول موچولوهای دوست داشتنی روز مادر رو به تموم مادرهای گل و زحمت کش و مهربون و همچنین به مامان بزرگهای مهربونشون که اونها هم واقعا برای نی نی ها خیلی زحمت میکشن تبریک میگن و آرزو میکنن که خدا همیشه سایه شون رو بالا سر بچه ها و خانواده شان حفظ کنه. الهییییییییییییییییی آمیییییییییییین   ...
3 ارديبهشت 1393

عکسهای آتلیه

ایلیار خوشگل مامان بلاخره عکسهایی که بهمن ماه گرفته بودیم به دستمون رسید. الهی که من فدات بشم ببین چقده خوشگل تو این عکسها افتادییییییییییییییییییییییی همونطوری که گفتم این عکس اول تنها عکسی هست که پس از زحمات و تلاشها و شکلکهای فراوان من توش میخندی ببین تو بقیه عکسها یا اخم کردی و حتی توی یکیشون هم قند عسل من گریه هم میکنه، مامانش فداشش       ...
27 فروردين 1393